۱. همیشه نداشتن یه چیز بد بهتر از داشتن اونه (تو شرایطی که مجبوری بین بد و بدتر یکیشو انتخاب کنی..)

۲. باید دوره بیفتم یه پلاکارد بگیرم دستم روش بنویسم: کسی هست بخواد با من غروب خورشید رو تماشا کنه؟

_ صبر کن

گذشت کن

همه چی حله

 

_ دفعه ی قبلم همینو گفتی

و من بیشتر صبر کردم

و بیشتر گذشت کردم

و همه ی نسخه هایی رو که بقیه برام پیچیده بودند مو به مو عمل کردم

اما حل که نشد، هیچ

بدتر هم شد...

دعام کن

پیش هر نیروی مافوقی که بهش اعتقاد داری

می دونم لزوما نباید خدای من باشه

بهش     نیاز      دارم.

زندگی رو دوست دارم..

تو رو از زندگی بیشتر...

حالا مال خودم شدی!

با اینا زمستو نو سر می کنم..

هه اینجا چقد یواش شده

من چقد کمرنگ شدم

..................................................................................

نمی دونم چرا اصلا بوی عید نمیاد

حالا هی بشین "بوی عیدی بوی توت بوی کاغذ رنگی" گوش بده

..................................................................................

اتفاقات عجیب غریبی داره میفته. واقعا راست گفته ند: ایران سرزمین غیر قابل پیش بینی!

۱. هنوز خیلی از پخش شدن فیلم بسیار شخصی و تو رخت خوابی آقای فلانی نشده که الان

عنوان سرمربی تیم ملی جمهوری اسلامی ایران رو یدک می کشه..!

۲. این انتخابات هم فیلم کرده مردم رو. دیروز داد می زدند: نماینده ی خائن، اعدام باید گردد.

امروز تو میتینگهای انتخاباتیش سیمکارت و شام و ناهار و کارت اینترنت مجانی می گیرند.

۳. دستگیری سردار زارعی فرمانده ی نیروی انتظامی استان تهران توی خونه ی فساد

همراه ۶ تا خانم محترم این کاره هم از اون اتفاقات غیر قابل پیش بینیه.

جالب این که سردار زارعی مسئول مستقیم اجرای طرح مقابله با اراذل و اوباش در تهران بود..!

..................................................................................

پ.ن۱: بعد از مدت ها الکی احساس خوشحالی و سرخوشی می کنم.

چقد خوبه آدم بدون هیچ دلیلی الکی خوشحال باشه.

الکی خوش که میگن منم!

پ.ن۲: من نه سیاستمدارم نه علاقه ای به دنبال کردن حواشی ورزش دارم.

فقط واسم جالب بود یه کم.

دنیای باحالی داریم رفیق!

من.. جنس دوم

دقت کردین مخاطب بیشتر اشعار عاشقانه همجنسان من اند؟!

یعنی تا به حال هیچ دختر شاعری عاشق نشده؟

 

پ.ن: من یعنی جنس دوم.. ظرافتی لای پرده و پوشینه..!

تکثری تاسف برانگیز حماقت

احمقانه ترین جوابی که برای تبریک سپندار مزگان گرفتم، اون هم با فونت کج و معوج پینگلیش که چقدر بیزارم ازش:
 
Azizam mer30 ba in hesab ''VALENTAINE 3 rooze pishet MOBARAK''
ghorbanat: mahdie
 
عزیزم تو آزادی هر کاری دوست داری بکنی فقط خواهش می کنم بیشتر از این به شعور من توهین نکن.
قربانت: من..!

امروز را در تاریخ ثبت کنید.. والنتاین X سپندار مذگان

وقتی به شروع و چگونگی وقوعش فکر می کنم، بنظرم همه چیز گیج و پیچیده می آید! اما ظاهرا این گیجی چندان هم عجیب ودور از انتظار نیست،چون عبارت "ضربه فرهنگی" را چنین تعریف کرده اند: "تغییراتی در فرهنگ که موجب به وجود آمدن گیجی، سردرگمی و هیجان می شود."این ضربه چنان نرم و آهسته بر پیکر ملت ما فرود آمد که جز گیجی و بی هویتی پی آمد آن چیزی نبود!!


این روزها مردم برگزاری جشن ها و مناسبت های خارجی را نشانه تجدد، تمدن و تفاخر می دانند. سفره هفت سین نمی چینند، اما در آراستن درخت کریسمس اهتمام می ورزند! جشن شب یلدا که به بهانه بلند شدن روز، برای شکرگزاری از برکات و نعمات خداوندی برگزار می شده است را نمی شناسند، اما همراه و همزمان با بیگانگان روز شکرگزاری برپا می کنند!
همه چیز را در مورد ولنتاین و فلسفه نامگذاریش می دانند، اما حتی اسم "سپندار مذگان" به گوششان نخورده است.


چند سالی ست حوالی 25 بهمن ماه (۱۴ فوریه) که می شود، هیاهو و هیجان را در خیابان ها می بینیم. مغازه های اجناس کادوئی لوکس و فانتزی غلغله می شود. همه جا اسم ولنتاین به گوش می خورد. از هر بچه مدرسه ای که در مورد والنتاین سوال کنی می داند که "در قرن سوم میلادی که مطابق می شود با اوایل امپراطوری ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده است بنام کلودیوس دوم. کلودیوس عقاید عجیبی داشته است از جمله اینکه سربازی خوب خواهد جنگید که مجرد باشد. از این رو ازدواج را برای سربازان امپراطوری روم قدغن می کند.کلودیوس به قدری بی رحم وفرمانش به اندازه ای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان را نداشت.اما کشیشی به نام والنتیوس(والنتاین)،مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می کرد.کلودیوس دوم از این جریان خبردار می شود و دستور می‌دهد که والنتاین را به زندان بیندازند. والنتاین در زندان عاشق دختر زندانبان می‌شود .سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق،با قلبی عاشق اعدام می‌شود. بنابراین او را به عنوان فدایی وشهید راه عشق می دانند و از آن زمان نهاد و سمبلی می‌شود برای عشق!"


اما کمتر کسی است که بداند در ایران باستان، نه از سه قرن پس از میلاد، که از بیست قرن پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق بوده است!


جالب است بدانید که این روز در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با ۲۹ بهمن، یعنی تنها ۳ روز پس از والنتاین فرنگی! این روز "سپندار مذگان" یا "اسفندار مذگان" نام داشته است. فلسفه بزرگداشتن این روز به عنوان "روز عشق" به این صورت بوده است که در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می کردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. به عنوان مثال روز اول "روز اهورا مزدا"، روز دوم، روز بهمن (سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی "بهترین راستی و پاکی" که باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی "شاهی و فرمانروایی آرمانی" که خاص خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است. سپندار مذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق می پنداشتند. در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می شده است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن می شد، جشنی ترتیب می دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمین روز هر ماه، مهر نام داشت که در ماه مهر، "مهرگان" لقب می گرفت. همین طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ یا اسفندار مذ نام داشت که در ماه دوازدهم سال که آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشنی با همین عنوان می گرفتند.


سپندار مذگان جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می کردند.


ملت ایران از جمله ملت هایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبت های گوناگون جشن می گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگی، خلق و خوی، فلسفه حیات و کلا جهان بینی ایرانیان باستان است. از آنجایی که ما با فرهنگ باستانی خود ناآشناییم شکوه و زیبایی این فرهنگ با ما بیگانه شده است. نقطه مقابل ملت ما آمریکاییها هستند که به خود جهان بینی دچار می باشند. آنها دنیا را تنها از دیدگاه و زاویه خاص خود نگاه می کنند. مردمانی که چنین دیدگاهی دارند، متوجه نمی شوند که ملت های دیگر شیوه های زندگی و فرهنگ های متفاوتی دارند. آمریکاییها بشدت قوم پرستند و خود را محور جهان می دانند. آنها بر این باورند که عادات، رسوم و ارزش های فرهنگی شان برتر از سایرین است. این موضوع در بررسی عملکرد آنان بخوبی مشهود است. بعنوان مثال در حالی که این روزها مردم کشورهای مختلف جهان معمولا به سه، چهار زبان مسلط می باشند، آمریکاییها تقریبا تنها به یک زبان حرف می زنند. همچنین مصرانه در پی اشاعه دادن جشن ها و سنت های خاص فرهنگ خود هستند.


اطلاع داشتن از فرهنگ‌های سایر ملل و مرعوب شدن در برابر آن فرهنگ ها، دو مقوله کاملا جداست.با مرعوب شدن در برابر فرهنگ و آداب و رسوم دیگران، بی اینکه ریشه در خاک، فرهنگ، مذهب و تاریخ ما داشته باشد، اگر هم به جایی برسیم، جایی ست که دیگران پیش از ما رسیده و جا خوش کرده اند!

برای اینکه ملتی در تفکر عقیم شود، باید هویت فرهنگی تاریخی را از او گرفت. فرهنگ مهم ترین عامل در حیات، رشد، بالندگی یا نابودی ملت ها است. هویت هر ملتی در تاریخ آن ملت نهاده شده است. اقوامی که در تاریخ از جایگاه شامخی برخوردارند، کسانی هستند که توانسته اند به شیوه مؤثرتری خود، فرهنگ و اسطوره‌های باستانی خود را معرفی کنند و حیات خود را تا ارتفاع یک افسانه بالا برند. آنچه برای معاصرین و آیندگان حائز اهمیت است، عدد افراد یک ملت و تعداد سربازانی که در جنگ کشته شده اند نیست؛ بلکه ارزشی است که آن ملت در زرادخانه فرهنگی بشریت دارد.

شاید هنوز دیر نشده باشد که روز عشق را از 25بهمن (ولنتاین) به ۲۹ بهمن (سپندار مذگان ایرانیان باستان) منتقل کنیم.

 

منبع

یادداشت های یک ترم هفتی..!

دیوارهای دانشگاه پر از اعلامیه ی ترحیم و پارچه نوشت های تسلیتِ،

اصلا حس خوبی نداره

ترم ۶ هم تموم شد، همه چی مث قبل

مث ترم ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵ ...

چیزی در فضای اتاق هست که آزارم می‌دهد اما نمی‌دانم چیست.

دلتنگی را نمی‌شود با بطری‌های شیشه‌ای و قوطی‌های فلزی پاک کرد؛ مثل خیلی چیزهای دیگر.

دوباره خاطره‌ی کسی را به یاد آورده‌ام که تازه به نبودنش عادت کرده‌ام.

و باز آینده ی من پر از نبودن کسی در گذشته می‌شود.

 

حس غریبی است این دلتنگی: قشنگ‌ترین اتفاق بد دنیا!

پر است از سکوت که انگار بعد چهارمش است و می آید و زندان سه بعدی بودنش را می‌شکند.

و آن وقت تو می‌مانی و جاسیگاری کوچکی که پر است از ته سیگارهای مچاله شده

که زمانی فقط یک سیگار بوده اند و حالا قرار است بگویند که اینجا اتفاقی افتاده است..

ای کسی که موسم حج / به خونه ی خدا میری

کعبه حسین فاطمه ست / تو اشتباه کجا میری؟!

اینو امروز شنیدم داشتم شاخ درمیاوردم!

قبول داری واسه نشون دادن عظمت امام حسین این جور اشعار یه کم بچه گانه ست؟

گفتی دور منو خط بکش؛

کشیدم

 

حالا تو در حصار منی!

چیزی شبیه ابراز وجود

 
این روزهای لعنتی حس و حال بلاگ نویسی رو هم از آدم می گیره.

هیچ وقت مرگ یک قهرمان در اوج رو اینقدر از نزدیک احساس نکرده بودم..

تلخ بود.

یلدا یعنی یادمان باشد

زندگی آنقدر کوتاه است که 1 دقیقه بیشتر باهم بودن را باید جشن گرفت!

یار دبستانی من...

یاد این که میفتم خونم به جوش میاد

سابق بر این دانشجوجماعت چه حرمتی داشت و چه ابهتی

 

بی مناسبت هم نیست البته تقارن روز دانشجو و روز کودک! 

حالا هی بهم تبریک بگید و هی توی راهروی دانشگاه بهم شکلات تعارف کنید.

My Lost Happines

روزگاری من
حق خواهم داشت
تا
بنوشم : آبی
بپوشم : زرد
بخندم : سبز
و کمانی رنگین
آرزو داشته باشم
در دل

من آن روز را انتظار می کشم

حتی روزی

که دیگر نباشم...

عنوان ندارد

 

حالا هی بنویس: "عجب هوای دو نفره ای"

و قدم بزن با تمام خودت زیر باران؛ شنیده ام بدون چتر هم زیباست.

مهم نیست، چترت را هم ببند.

مهم این است که کفشهایت قصد کرده اند تمام راه تو را تحمل کنند.

حالا هی بنویس "من سبزم"

چه کسی می فهمد تو تمام شب را گریه کرده ای؟!

این یاس های درختی آبانماه موقع شکوفه دادنشون که میشه دیوونم می کنن

از سری خاطرات liol

اون روز تو حموم بودم آب قطع شد.

گفتم خدایا بهت ایمان میارم آب وصل شه..

شد.

منم ایمان آوردم..! 

از سری خاطرات liol

عجب شروع نحسی داشت این 21 سالگی:

بیمارستان امام رضا، طبقه ی همکف، اتاق 105، تخت 4

تولد نامه!

امروز (به قول حانا) وارد سومین دهه زندگیم شدم.

۲۱ ساله شدم!

مرگ نامه

به من گفتند بنویس

 

شاید طبیعیه..

شاید نسل ما نسل حساسیه..

شاید ما زیادی ننر و احساساتی بار اومدیم..

و هزاران شاید دیگه

شاید طبیعی بود که حافظان امنیت اجتماعی به تلافی تمام ناملایمات و کج رویهای تندرویان هنجارشکن اجتماعی 30 تا دانشجوی دختر و پسر بیگناه رو یکجا گیر بیارند و به صلابه بکشند با الفاظ رکیکی که آخرش نفهمیدم چرا به ما نسبت داده شد...

 

دختر سردار شهیدی که متهم شد به لاشی گری و چشم چرانی..

دختر سرهنگی که متهم شد به دروغگویی و کثافت کاری..

دختر معلمی که متهم شد به ...

و دانشجویان متاهلی که متهم شدند به هزار و یک عمل منافی اخلاق..

 

نفهمیدم این محاکمه ی بدون متهم و قاضی از کجا پیدا شد.. که متهم شدیم به کاری که نکرده بودیم.. و محکوم شدیم به لرزیدن توی سرمای زیر صفر لبه ی پرتگاه که حتی در مسجد هم باید به روی این جماعت فاسد و فاسق بسته می شد. سرویس بهداشتی و برق و آب و باقی قضایا پیشکش..

باز نفهمیدیم کجای این کتاب قانون بی سر و ته اجازه ی چنین رفتاری رو حتی در مقابل متهمین به قتل می داد؟ چه برسه به دانشجوجماعتی که تنها گناهش شاید همین بی گناهیش باشه.

 

جناب آقای سردار رویانی

شاید در حدی نباشم که خودم رو نماینده ی اون جمع 30 نفری بدونم اما من هم جزئی از اونها بودم. الان دیگه خیلی دیره که بابت رفتار احمقانه ی ستوان جزء زیردست شما که اون شب بدترین نوع الگوی پلیس (حافظ امنیت اجتماعی) رو برای ما تداعی کرد از جنابعالی و دستگاه زیردست شما توضیح خواسته بشه.

بد نیست بدونید اون شب که جنابعالی شخصا ما رو مورد لطف خودتون قرار دادین ماموران محترمی که همراه ما فرستاده بودید چطور تلافی حاتم بخشی جنابعالی رو سر ما درآوردند. قرار نیست همه چیز اینجا گفته بشه جناب سردار

7 ساعت تا صبح توی دمای زیر صفر از سرما لرزیدن زیاد سخت نیست اما توهین شنیدن و تحقیر شدن و تحمل اونهمه فشار عصبی چطور؟!

جناب سردار به عرضتون رسید که رفتار پزشکان آمبولانسی که برای مداوای همکلاسیهای ما که زیر اونهمه فشار عصبی حق استفاده از هیچ امکان رفاهی رو نداشتند چطور بود؟؟؟

کاش بودید وقتی همکلاسی من جلوی چشمهام از شدت تشنج و فشار عصبی می لرزید و هیچ کس رو به یاد نمیاورد، پزشک همکار شما با لبخند پهن و احمقانه ش همه ی ما رو دروغگو خطاب کرد. کاش بودید وقتی همکلاسی من که از شدت درد کلیه به خودش می پیچید پزشک همکار شما با خونسردی معاینه ای سرسری کرد و با اعتراف مسخره ش به اینکه بازیگران خوبی هستیم ما رو رها کرد.

فهمیدید چی به ما گذشت توی اون ساعتها و روزهای بعدش؟

 

جناب سردار.. چطور میشه توی جای گرم و نرم نشست و سردار بود؟

برام بگید لطفا.. چطور میشه توی هفته ای به مناسبت تجلیل از حافظان امنیت اجتماعی، همین حافظان امنیت به گه بکشند امنیت  دانشجوجماعتی رو که بالاجبار و برای درس و مشق و هزار و یک کوفت دیگه مجبور به اومدن به این اردوی علمی مسخره شده بودند؟

 

من تمام حق و حقوقهای از دست رفته م رو از همه ی شما لعنتی ها طلبکارم..

از تو

آقای رئیس دانشگاه

که چوب *** و *** تو رو نباید یک مشت بچه دانشجو بخورند.

از تو

آقای حافظ امنیت اجتماعی

که ما اومده بودیم هفته ای رو که برای تجلیل از تو نامگذاری شده بود بهت تبریک بگیم.

از تو

همکلاسی من

 که دیدم چطور باهم و برای هم تحقیر شدیم، توهین شنیدیم، که اشکهات رو دیدم وقتی یواشکی با پشت دست پاکشون کردی و سرما رو بهانه کردی برای لرزیدن بی صدای شونه هات..

 

من از همه ی شما لعنتی ها طلبکارم..

مارکوپولو می شویم..

از اینکه رشته م رشته ی پر اردوییه خوشحالم

پیش به سوی ایران گردی

پ.ن: من رفتم. برگشتنم با خداست.

جوابمو گرفتم :|

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم.
گفتی: ... فَإِنِّی قَرِیبٌ...
.:: من که نزدیکم (بقره/۱۸۶) ::.
 
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم .
گفتی: وَاذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵) ::.
 
گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
گفتی: أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ...
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.
 
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی.
گفتی: وَاسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ...
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰) ::.
 
گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی: أَلَمْ یَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ ...
.:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.
 
گفتم: دیگه روی توبه ندارم..
گفتی: ... اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (2) غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِِ ...
.:: (ولی) خدا عزیزِ و داناست، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳) ::.
 
گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) ::.
 
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
گفتی: وَ مَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ...
.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.
 
گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! ... توبه می‌کنم
گفتی: إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ...
.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.
 
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفتی: أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ ...
.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.
 
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا (41) وَسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصِیلًا (42) هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::.

تو این دنیای عوضی و هیشکی به هیشکی،

دیگه چه اتفاقی باید بیفته که مومنان اقرار کنند خداوندی در کار نیست..

یا اگه هست خیلی مهربون نیست؟؟؟

ـــــــــــــــــــ یکی از همکلاسیام فوت کرده.. تا اطلاع ثانوی ـــــــــــــــــــ

قبض ماه قبلم اومد ۶۰ تومن

تصمیم گرفتم آدم شم

این دفعه اومده ۸۰ تومن

می ترسم بخوام بیشتر از این آدم شم بابام بو ببره باهم رابطه داریم.

به خاطر خودت میگم..