ابرو میندازی بالا بالا

می دونم سرت شلوغه والا

 

پ.ن: ولی دلیل نمیشه status بذاری: I'm F***ed Up!

پ.ن: اونی که خودش می دونه. من دیگه چیکار کنم که دست از سرم برداری؟ تا حالا 4 تا وبلاگ زدم با اسمهای مختلف..! دیگه به چه زبونی بگم نمی خوام وبلاگمو بخونی؟ خوب احمق! من اگه بخوام تو خبرداشته باشی که میام خودم بهت میگم!

MY Assistance

یکی از سرگرمیهام این شده که صفحه ی word رو باز کنم باهاش بازی بازی کنم.

من مرده ی این Word Assistance  ام!

اونی که شکل گربه ست.

دیدی وقتی یه دست میاد کله شو ناز می کنه

چه عشوه ای میاد و خودشو لوس می کنه؟

من دقیقا از این رفتارش یاد تو میفتم!

یا اون توله سگه که با تبر می زنه قلاده شو میشکنه..

وقتی هم اون دسته میاد کله شو ناز می کنه دم تکون میده!

My Children۱

نام: کامبیز

نام خانوادگی: احتشامی

نام مستعار:  کامی جون

شغل: مرفه بی درد

تاریخ تولد: جمعه

شماره شناسنامه: 13

صادره از: تهران و آره و اینا!

ملاحظات: خونه باباش می خوره نون مفت. گردن می کنه کلفت. اول هفته ها خونه ی ساسان اینا پلاسه آخر هفته ها خونه ی سامان اینا!

می خوامت کامبیز احتشامی!

 

نام: سیمین

نام خانوادگی: افسری نژاد

نام مستعار: سی سی جون

شغل: فمنیست

تاریخ تولد: شنبه

شماره شناسنامه: 6723

صادره از: دورود

ملاحظات: ندارد!

 

راستی شما خنده تان نمیگیرد...؟  بزرگمهر حسین پور

خنده ام می گیرد وقتی می بینم  که در کشوری زندگی می کنم که کارم جرم محسوب میشود...که شغلم توهین قلمداد مشود...که لابد خودم هم مجرم و گناهکار تصور میشوم! تصورش را بکنید که هدفی دارید...شغلی دارید که میبینید همه به شما دارند جوری نگاه می کنند که انگار لباس نپوشیدی...یا همه فکر می کنند که تو داری طوری نگاهشون می کنی که انگار اونا لباس نپوشیدن...!


خنده ام میگیرد وقتی یادم می آید اون قدیم ندیما عمویمان را می کشیدیم دعوایمان میکردند... معلممان را که می کشیدیم کتک می خوردیم ...بعدها... دخترها را که می کشیدیم سانسورش می کردند...  مسئولی را که میکشیدم اخطاریه میامد...رئیس جمهوری را که می کشیدم تعطیل میشدیم و حالا هموطنی را میکشیم و زندانی میشویم!!!

مانا ی عزیز...خنده ام میگیرد و می دانم تو نیز از این خنده ها زیاد کردی...! و چه خنده می چسبد در کنج دیوارهای زندان اوین!راستی شاید آن دیوارها ...همان دیوار های بلند زندان را میگویم...چه حالی بدهند برای کشیدن کاریکاتورهایی که دیگر نه توبیخی دارد و نه بازداشتی و نه سانسوری!

از وبلاگ مانا تنها نیست...

میبینم که نظر منو تایید نکردی به سلامتی...
چقدر محترمانه گفتی برو گمشو..
من لذت بردم.

 

1. کامنتها برای من نوشته میشن نه کس دیگه ای!

2. وبلاگ گروهی هم نیست که همه توی همه چیزش سهیم باشند.

3. فکر می کردم خوشحال میشی که کامنتت رو فقط خودم می خونم! (تو نه ها. بقیه!)

4. من هنوز هم خودخواهه.

 

پ.ن: امروز تولد یک سالگی دیوونه خونه ست! دقیقا یک سال پیش همچین روزی...

 

من از این قرتی بازیا بلد نیستم..

مجازی هم که نبودی یا یه جفت جوراب مردونه ازم کادو می گرفتی یا سرویس کارد آشپزخونه.. به هر حال هر کی یه سلیقه ای داره!

تولدت مبارک عسل جون!

فقط کاش اون اتفاقه نمیفتاد..

_ خیلی روت زیاده.. می دونستی؟

_ من زیرم هم زیاده!

 

پ.ن: احساس خودشیفتگی بهت دست نده.. ستاره ها رو واسه یکی دیگه گذاشتم.. اینا واسه من همشون یه لینک اند و یه صفحه ی وب.. همین. هیچ فرقی هم با هم ندارند!

 

در حال حاضر تماس با مشترک مورد نظر امکان پذیر نمی باشد.

لطفا..

..

..

دیگر شماره نگیرید!

 

پ.ن1: بعدها فهمیدم درک همین جاییه که من ایستادم.

میشه لطف کنی و بری به درک؟

 

پ.ن2: ستاره ها رو واسه این گذاشتم که گیج نشی..

 

پ.ن3: من مرده ی سیستم نظرخواهی بلاگ اسکایم.

 

پ.ن4: امروز فهمیدم من همونقدر که من ام. تو هم هستم.. جالب بود!

 

پ.ن5: وبلاگ جالبی دارید. لطفا سری هم به وبلاگ من بزنید..

 

پ.ن6: میشه دو دقیقه خفه شی؟ می خوام صدای خودمو بشنوم.

 

پ.ن۷: راستی یادم رفت بگم به تو چه؟

Hi my madhouse

فقط آدمهای خودخواهند که من اند.

نه ما میشن نه نیم من