این ره که من می رفتم به قبرستان بود.
حالم را بهم می زد دانشگاه. دنیای آقای فلانی و خانم فلانی. آدمها چسبیده بودند دنبال اسم خاندانشان، بعد از جنسیتشان!
من 7 سال الکی الکی خانم طاهری بودم.
"دیوونه خونه ی پردیس" را برای این راه انداختم که اولین مواجهه ام با دانشگاه حکم آدمِ بدبخت بازنده ی بیچاره ای را داشت در آغلی که مشتی گاوچران مست نشسته بودند پشتِ جا استادی اش نفهمی شان را تزریق می کردند به آدمها. اسمش را هم با تواضع گذاشته بودند "پردیس"، یعنی بهشتِ علم و دانش مثلا. نه اینکه از عقده ی اسمم که صدیقه بود این اسم را بگذارم روی وبلاگم.
دانشگاه هرمزگان قبرستان آمال و آرزوها و آینده و همه ی زندگی ام بود. خیلی تلاش کردم دوستش داشته باشم. با همه ی کثیفی و لجنیِ آدمهای داخلش. خیلی جان کندم تا استادهای گاوچرانم را بفهمم که هر بلایی مجاز بودند سرت می آوردند، فقط برای اینکه دلت نمیخواست مجیزشان را بگویی.
دانشگاه همه ی نشاط و جوانی ام را از من گرفت. ذوق و شوق و استعداد و هیجان و شورم برای نوشتن و کشف و لذت بردن از سومین دهه ی زندگی ام لابلای ترس و اضطراب و نفرت از مرفولوژی فلان گیاه و اثبات فلان فرمول خفه شد.
شرح دادنِ همه ی این 7 سال آدمِ الکی خوش میخواهد و روده ی دراز. که اقلا یادآوریِ گذشته ها خاطرِ خوشش را ناخوش نکند. این صفحه ی بنفش را بی نهایت دوست دارم. اما فکر کردن به اینکه استارتِ زنجره ی این دیوانه خانه ها برای چه خورد، و بعدترش چی سرم آمد عصبی ترم میکند. همه ی این چند روزی که اینجا ننوشتم یک چیزِ گنده کم داشتم.
کم آورده ام.
همانقدر که پارسال همین موقع، با انصرافم از دانشگاه مخالفت شد و عین همان آدمِ بدبخت بازنده ی اولِ پست، نشستم چارزانو خلوت ترین جای دانشگاه و زار زار گریه کردم به حال همه ی سالهایی که دانشگاه و آدمهای گُهش به لجن کشیدندش و حاضر نبودند رهایم کنند به این سادگی ها. ترم آخری ها را منصرف نمیکنند از تحصیل. اعدامی ها را هم خودکشی نمیکنند دمِ مرگ. تا لذت به دار کشیدنشان را از دست ندهند.
باز کم آورده ام. به مویی بند است حال و روز این روزهام.
الان که همه چیز دارد تمام می شود عین دختربچه ی 17-18 ساله ای که یهو ولش کرده اند توی دنیای عجیب غریب آدم بزرگها، گیجم. نمیدانم از کجا شروع کنم. همه ی این 7 سال را چطور جبران کنم. توی این 7 سال هیچ دوستی نداشته ام. کلی کار دارم. کلی دوست باید پیدا کنم. مزرعه ی تمساح هایم را راه بیندازم. بروم دنبال عکاسی. تا می توانم فیلم ببینم و کتاب بخوانم. قصه های نیمه کاره ام را بنویسم. قدم بزنم. روانشناسی بخوانم. با آدمها معاشرت کنم. مهربان تر باشم. با کودکانِ کار بروم پیک نیک. با بچه های سرطانی نقاشی بکشم. برای پیرمرد پیرزنها قصه بگویم. بلد شوم بی استرس و نفرت زندگی کردن را. وبلاگ بنویسم. بی هیچ وامی از هیچ دیوانه خانه ای. اسمش را هم بگذارم صدی دات کام
من چیز عجیب غریب سختی از شما نمیخواهم. فقط میشود دست مرا ول نکنید؟ می شود اینجا باشید؟ میشود وقتی کسی پرسید "چه خبر؟" جلوی گریه ام را بگیرید؟

میتونم حدس بزنم برای تویی که اونا رو نداشتی حتی، چی بوده این دانشگاه هرمزگان لعنتی...
کاش همکلاسم میشدی صدی
چه پایهای میشدیم من و تو خدایی.
ولی غصهشو نخور. زندگیت حالا مال خودته رفیق
به خاطر تلافی این هفت سالم که شده، برو حالشو ببر
پاسخ:
تو تنها دوست من تو اون گُه دونی بودی
بالاخره مهندس از مصدر هندسه ی کشاورزی شدی خدا را شکر
آخیش . حالا راحت می تونم فحش بدم به همه :D
نوبهاران حلقه زد بر سبزه زار
پیک نوروزی رسید از آسمان
از سفر آمد پرستو نغمه خوان
باز شد چشم بنفشه بر بهار
زرد ونیلی در کنار چشمه سار
بخت اگر خواب است بیدارش کنید
عاشقانه باز بیدارش کنید
آمده نوروز در ایران زمین
خاک ما شد رشک فردوس برین
بوی نارنج وترنج و عطر بید
میتوان از تربت حافظ شنید
باز شد چشم بهاران بر خزر
شد صدف ها خانه ی در وگوهر
دشت ارژن باز هم بیدار شد
از شقایق دامنش گلنار شد
قاصدک آمد که مهمان آمده
بوی نرگس های ایران آمده
خاک من ای قبله گاه عاشقانه
نوبهارانت همیشه جاویدان
رودهایت پرخروش وبیقرار
کوه هایت سربلند واستوار
بند بند ما همه از خاک توست
تارو پود ما زخاک پاک توست
آمده نوروز در ایران زمین
خاک ما شد رشک فردوس برین
بوی نارنج وترنج و عطر بید
میتوان از تربت حافظ شنید
خون پاک عاشقی در جان ماست
ریشه این عشق در ایران ماست
هموطن نوروز تو پیروز باد
ای وطن هر روز تو نوروز باد
هموطن آمد دوباره نوبهار
شد سراسر خاک ایران لاله زار
شد فلک از باد نوروزی جوان
باز کرده چرخی از گل ارغوان
آسمان برداشت زیر ابروی عشق
پر شده دنیا ز عطر وبوی عشق
بخت اگر خواب است بیدارش کنید
عاشقانه باز بیدارش کنید
دامن ایران زگل سرشار شد
ای عزیزان موقع دیدار شد
بعد از این هر روز بهتر روز ما
جاودانه تا ابد نوروز ما
خون پاک عاشقی در جان ماست
ریشه این عشق در ایران ماست
هموطن نوروز تو پیروز باد
ای وطن هر روز تو پیروز باد
ای وطن هر روز تو نورز باد
( با صدای جمعی از خوانندگان بخوانید )
من نمونه بارز به بی جنبه ی آزادی ندیده :D
:) پاسخ:
بعد میگن کوروش آسوده بخواب که ما ملت باجنبه و متمدن بیداریم. خواب نمیذارین واسه آدم!
امیدوارم ( جووون مادرت ) دانشگات تموم بشه ! :))
مزرعه تمساح روهستم، عکاس پروژه، البته زیاد حساب نمیکنم
آتلیه عکاسی زدی، دست ما هم بگیر
فیلم خواستی، آرشیوم بد نیــست
قصه های نیمه کاره ات هم تمومش کن، زوووووود
سامی و مریم هستن. دقیقا "اینجا" واسه ی معاشرت :D
مهربانی عزیز ...
صدی دات کام ایــول بابا پاسخ:
مرسی انرژی دادی
می دونی چیه شاید همه آدما اون جوری که میخواستن باشن نبودند و جرات گفتنشو هم ندارن
سال 80 بود یکی بهم گفت واسه زندگیت واسه تموم کارهایی که می خوای انجام بدی ، بجنگ و بعد آروم آروم باش ... اون موقع ها بچه تر از این حرفها بودم که بفهمم چی می گه ولی الان نه نگرانم ونه ترس دارم نسبت به کارهایی که دوست دارم انجام بدم چون مطمئنم وقت همه این کارها رو دارم و نقشه ها دارم واسه دنیای خودم و خودم !
به قول زهرا به خاطر تلافی این هفت سالم که شده، برو حالشو ببر
خدائیش؟
دوباره از سر؟
قول؟
عکس بالای پست ارتباط جالبی با حرفی که می خواستی بزنی داشت. خیلی جالب بود.
مطمئنم با استعدادی که تو داری رسیدن به تمام اینها می تونه برات خیلی راحت باشه..
خوش باشی همیشه صدی جان
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خوشحالم
اصاً نباشی مُردیم رفتیم پی کارمون.
ممنون بابت بازگشت پیروز مندانه ات.تو رو خدا مـــــســــتـــدام بمون .
تو شاید دوست صمیمی نداری عوضش کلی دوست غیرصمیمی داری
حداقل چندتا ادم داری که باهاشون بپلکی...
من چی؟خدا منو بوف کور افریده...
دلم میخواد معاشرت کنم ولی هیشکی رو ندارم...
زندگیم در مقابل اونچه تو رویامه نقطس.
خوش باشی
می دونی از تو الاغ تر منم که بجای 7 سال ، 20 سال رفتم دانشگاه زیر دست اون استادنماهای نفهم تر از گاو. همونا که همش می خوان بی دردسر و زحمت از دانشجو بیگاری بکشن و بعدشم مقاله پشت مقاله از تزهای راهنمایی نکرده به اسمشون دربیاد و گروه و پایه بگیرن بر اساسش .
برو خدارو شکر کن که بعد 7 سال راحت شدی ولی یه توصیه بهت می کنم: رویاهات رو دو دستی بچسب و برو دنبالشون . به هر قیمتی که شده .
پاسخ:
چشم
میدونم که اصرارهای من باعث شد دوباره آپ کنی (چشمک!) :)
عاشقتم صدی یعنیا!
ولی این پست واقعا تاثیرگذار بود واقعااااااااااا (بوس)