یک جفت بهشت کوچک، منگوله ی گوش هایم
ببینم تابستونا، گوشواره گیلاس یادته؟
یکی از برنامه های دراز مدتم اینه که زن یه کارمند خسته شم. و مامان سه تا بچه
به ترتیب: اکبر آقا، ضعیفه، صبریه
برنامه ی کوتاه مدتمم اینه که بشینم NickelBack گوش بدم به گور پدر یه کسایی بخندم.
یک عدد "من" به شکل دردآور و وحشتناکی دلش گرفته
زنگ نزنین، خاموشم
چرا بلاگ اسکای اسمایل خودکشی نداره؟
کلا آدم ها یا از ایناش اند یا از اوناش
من چه نسبتی با کودک درونم دارم؟
مادرش نیستم قطعا
کودک درون من پسر 5 ساله ی بی تربیتی است که هرچه می گویم نشسته کارت را بکن، نیشخند می زند که "سرپا باحال تره"
من حریف روزگاری نمی شوم که لیلی گلستان اش با آن همه گندگی لابلای گریه هایش اعتراف کند که "اشک من در سوگ تمام این سالهایی است که هیچ مردی نبود به شانه هایش تکیه کنم."
زنبورهای عسل پیچیده ترین، عجیب ترین، تُخس ترین، کمونیست ترین، فمنیست ترین، موذی ترین، مسخره ترین و کلا همه چی ترین موجودات دنیا اند.
امضا: یک آدم تازه برگشته از امتحان زنبورداری
انتظار فرج از نیمه ی دوم خرداد میکشیدیم با پشت دست زدن تو دهنمون
بنده از همینجا اعلام میکنم از این به بعد نه از خدا انتظار خدایی دارم نه از بابام انتظار پدری، نه از مامانم انتظار مادری، نه از هیچ خردادی انتظار فرج...
من کامران نجف زاده رو دوست دارم. با این حساب با یک واسطه طرفدار احمدی نژاد ام.
آقا دایی من که عمری معلم سرخونه ی همه ی بچه های فامیل بود شاگرد دکتر حسابی بود، ایشونم شاگرد انیشتین.. بنابراین با این حساب بنده و کل بچه های فامیل با دو واسطه شاگرد انیشتین ایم.
آخر زمون یعنی طرف بیاد به شاگرد انیشتین بگه چرا فلان آدمو دوس داری؟ خاک تو سر خائن وطن فروشت کنن!
پ.ن1: آدم مامان باباشم باید عاق کنه اگه طرفدار احمدی نژاد باشن؟
پ.ن2: آدمی که با دو واسطه شاگرد انیشتینه، باید فیزیکشو کنکور 0 درصد بزنه تو دانشگام بشه 11 با کلی ارفاق؟
نه انیشتین منو فیزیکدان کرد، نه احمدی نژاد تونست ازم یه گوسفند رام و نفهم بسازه. آدما خودشون اند، بدون انیشتین و احمدی نژادی که به دمشون آویزون باشه.
آقاهه اسمش علی علی نژاد بود، داداش بزرگش لابد علی اکبر علی نژاد، داداش کوچیکشم علی اصغر علی نژاد...
یه تنوعی چیزی بابا. پارسالم یه ارباب رجوع داشتیم اسمش یدالله ساسان بود. هی من تو کف بودم اینو بچه که بوده تو مدرسه یدالله صدا میزدن یا ساسان؟ اسم منطقی بذارین رو بچه هاتون ارواح امواتتون. مثلا چی میشد همه ی پسرا اسمشون بهرام رادان میشد؟ آدم خوشش میاد هی. ببین هم بهرام خیلی قشنگه هم رادان. هم اصلا کلا چیز خوبیه این اسم!
پ.ن: آ قربون اسمت بشم من!
کبری ترین تصمیم زندگی را باید وقتی گرفت که ناخن های درازت به قاعده ی چُس میلیمتر سنگینی میکنند از پوست پیازی ترین لاک دنیا، و هارمونی دارد با ماتیک صورتی گران قیمت بدمزه ات
می شوی شبیه همه ی دخترهای دور برت که عمری فراری بودی ازشان، طرز فکرشان، استایل زندگیشان، سرگرمی های چیپشان، آخر هفته هایشان، آدمهایشان، Relationship هایشان...
عمری پُزش را می دادی که "من از اوناش نیستم" و حالا دقیقا یکی از اوناش از آب در می آیی..
تکست میده که "هیچ خوشم نیومد از لاک و ماتیک و آرایشت. دفعه ی دیگه خودت باش لطفا"
پ.ن: والا این ناخونا دراز بود. تصمیم کبرامم نمیگم چی بود.
می فرمایند: "خانوم شما رو نزائیدن، شما رو آفریدن! خدا شخصا شما رو با زنبیل از تو آسمون نزول فرمودن روی زمین"
جنبه ی تحقیری داشت این جمله نه تعریفی!
جای اینکه ناراحت شم قهر کنم رومو برگردونم مشت بکوبم رو میز، نیشمو واز کردم تا اینجا ( ) گفتم "متشکرم"
این مربوط به لهیدگی بعد از یه جلسه ی انرژی بگیر یه پروژه ی کارشناسی ارشد روانشناسیه. که نتیجه ش این شد که من رو نزائیدن، من رو آفریدن! اگه حال داشتم با ریز جزئیات تعریف میکردم داستان چی بود. هروقت یه نامه فحشی به بالاترین زدم واسه بستن بی دلیل آیدیم، اینم تعریف میکنم. (خدایا چرا اینقدر مبتذل شده م این روزها؟)
_ میدونستی خیلی خری؟
_ اوهوم. چون تنها خصوصیت بارزمه. اونقد بارز که بقیه ی خصوصیات ریزمو تحت الشعاع قرار میده و اگه یه روزی یکی قرار باشه باهام کانکت شه قطعا جذب خریتم میشه نه هیچی دیگه م.
مث زرافه که گردن درازشو همه میبینن، دمشو نه، شایدم کمتر
یا فیل که گنده س فقط. گنده گیش پیداس، اون خال ریز روی پای راستش نه
(اصن فیلها چار تا پا دارن کلن؟ یا دو تا دست و دو تا پا؟ دستشونو نمیتونن بکنن تو دماغشون؟ با پا میرن تو خرطومشون؟ wow زندگی چه عجیبه!)
نـــَــــع
آر یو کدینگ می؟
فاینال سیزن و درد. فاینال سیزن و مرض
به همین راحتی یعنی لاست باید تموم شه؟
الان؟ تو این بحران روحی من؟
مگه الکیه؟
جواب احساسات منو کی میخواد بده؟
خدایا منو بکـــــــــــُـــــــــش
من هرجوری حساب کردم دیدم با هیچ منطقی جور درنمیاد آدم چن سال همینجوری رو یه خط راست راه بره. I don't know ... راه بره، لی لی کنه، بپره...
قطعا گذر زمان آدمها رو عوضی تر خواهد کرد. عوضی تر و لایعقل تر از چیزی یا کسی که بتونه صاف رو یه خط راست راه بره، چه برسه به لی لی...
برای مراسم تودیع رئیس دانشگاه گه گرفته م چه برنامه ها ریخته م. یا عملی میشه یا نه. یا اخراجم میکنند یا نه.
بعد از سه هفته هنوز توی شوک بسته شدن آیدیم توسط بالاترینم. تو این هیر و ویری که من اینقد بی حال و نزارم باید اینقدر اتفاق بیفته؟ رئیس دانشگاه باید عوض شه؟ آیدی بالاترین من باید بسته شه؟ واحدای ترم آخرم باید حذف شه؟ با انصرافم باید مخالفت شه؟ لاست باید تموم شه؟
چرا هیشکی با من هماهنگ نیس؟