تو هم عاشق شدی؟

چه غلطها!

For My Paradise

_خیلی دوستت دارم.

_ الان که وقت ندارم. باشه واسه بعد

_ ...

برای ثبت در تاریخ

امروز ۶ تا مورچه کشتم

هفتمیش هم از دستم در رفت

یعنی خدا منو می بخشه؟

 

پ.ن: اینم هفتمیش

الان شدن ۸ تا!

 

من دیشب لپ رضازاده رو گرفتم.. فهمید!

خودشو جمع و جور کرد.

 

پ.ن: باز خوبه ماچش نکردم!

 

پ.ن کاملا بی ربط: پریروز تولد سهراب بود..

باید یادش می کردیم.. یه روزی. یه جایی.. به هر شکل!

برای سهراب

با توام سهراب

یادته گفتی بهم "تا شقایق هست، زندگی باید کرد!"

نیستی سهراب ببینی

که شقایق هم مرد

دیگه با چی دل بنده ها رو خوش کرد؟! 

Davech & Spnoptera Kambyes

استاد: درس امروز "دیدگاه کلی پیرامون ساختار ملخ صحرایی"

من: باشه! 

 

نکته ی تستی: می دونستین کامبیز اسم یه نوع سوسکه؟!  

خیلی ستمه.. آدم باباش خدای حشره شناسی باشه

بعد جک و جونور جدید که کشف می کنه اسم پسرشو میذاره روش!

کامبیز دوالچی رو عرض کردم.. 

 

نتیجه گیری: اولین حشره ای که کشف کردم اسم استاد ریاضیم رو میذارم روش 

این خط /

اینم نشون

 

پ.ن: ملخ صحرایی ایثارگرترین، دوست داشتنی ترین و البته خوشمزه ترین (!) جونور دنیاست!   

دلایل اولی و دومیش رو هر وقت حسش بود میگم.. سومیش رو هم می تونی امتحان کنی. مجانیه..

نوستالژی یعنی حمومک مورچه داره ی گوگوش

یعنی سفر شهره

یعنی مرا ببوس ویگن

یعنی سیمین بری شیبانی

دانشگاه هم حال وده!

خیلی باحاله آدم استادش زن باشه  

خیلی باحالتره استاد آدم نی نی داشته باشه

 

نتیجه گیری: اون وقت نیم ساعت از اینور می زنه نیم ساعت از اون ور!

پ.ن: گور بابای وجدان

با توام سهراب

گفتی چشمها را باید شست! شستم ولی...

گفتی جور دیگر باید دید! دیدم ولی.....

گفتی زیر باران باید رفت! رفتم ولی...

او نه چشم های خیس و شسته ام را، نه نگاه دیگرم را، هیچکدام را ندید!

فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت : "دیوانه ی باران ندیده!"

من و بنیامین!

سرویس، کتاب، استاد، جزوه

نمی خوام، نمی خوام، نمی خوام

شیمی آلی 7 صبح نمیام، نمی خوام، نمیام 

 

پ.ن۱: لطفا با سوز بنیامینی بخونین 

پ.ن۲: هیچم دلم تنگ نشده بود!

پ.ن۳: راستی امروز جا نموندم!!!

هفت شماره ی ساده و... بوق بوق نبودن تو در تلفن! همین!

ای نامه که می روی به سویش...

 

جوادها به بهشت می روند، می روند؟!

*       توطئه ی نسرین علیه بهروز!

*       سلوکی: شاید خواننده شوم!

*       اسکندری: لباس های پوپک را پوشیدم.

*       اسرار پشت پرده ی نرگس فاش شد!!!

*       ازدواج دوم نسرین دروغ است.

*       ترانه ای که در سریال نرگس اجرا نشد.

*       درگیری شدید بهروز و نسرین

*       برخلاف شایعات نسرین و منصور باهم ازدواج نمی کنند.

*       امیرسلیمانی: واقعا از شوکت می ترسم!

*       نقشه ی قتل مجید توسط محمود شوکت

*       تصادف مرگبار بهروز پس از بازگشت به تهران

*       باور کنید نرگس به خاطر پوپک پربیننده شد.

*       ماجرای تکان دهنده در سریال نرگس

*       پایان نرگس تغییر کرد!

*       سلوکی: تا حالا کت و شلوار دامادی را تجربه نکرده ام!

*       گلزار و سلوکی، بچه محل در قیطریه!!!

*       ...

*       ...

*       ...

 

پ.ن1: کافیه فقط بابات 10 دقیقه دیرتر بیاد دنبالت و مجبور باشی بایستی سر چهارراه

و یه نگاهی رو تیترهای مجله های زرد و نارنجی* بندازی!

پ.ن2: بینندگان نرگس هم به شنوندگان جوادیست بنیامین اضافه شدند! 

پ.ن3: مرتبط با همین موضوع!

 

* نارنجی: به شدت زرد!

حذف شد!

K_140 & Fokker 100

ان در شیرازگردی!

1. من زنده م!

 

2. خیابونهای یه طرفه و پر از چاله چوله. زیرگذر. آلوچه. پاساژهای خالی. خیابونهای شلوغ. پیکان 57. ادویه. نعنا خشک. پارکهای دراز. کولرهای خراب. مانکنهای متحرک. جیغ. داد. های لایت. صندل.  دامن چین چینی. ***های شومبوسکومولی! غذاهای مونده. شیرینی های فاسد. فالوده های رنگی و بدمزه. آشهای تلخ.

در ضمن، اسمشم گذاشتن شیراز!

 

3.  یه مشت ساختمون بلند و قدیمی. حافظیه و سعدیه و سرای مشیر و چند تا باغ درندشت و تخت جمشید و اینا هم داشت البته!

کیوی ها به بهشت می روند!

کیوی عزیزتر از جانش سلام!

اکنون که این نامه را برایت می نگارم امیدوارم خوب باشی.

ورود دوباره ات را بر عرصه ی علم و دانش و مهد فرهنگ و اینا تبریک عرض می نمایم.

اگر از حال ما پرسیده باشی این ترم هم مشروط درگاه حق تعالی شدیم.

باشد که جنابعالی در پناه ایزد منان و در سایه ی خانواده ی گرامی تان

یکی یکی پله های دانشگاه و ترقی را طی بکشید.

 

ترجمه: خاک تو سر بیکارت کنن. 2 سال دیگه الافیتو تمدید کردی!

الان طبعا باید تبریک بگم آقای فوق مهندس!

!Pray For My Dead

مامان بزرگم میگه: "آدم که داغدار آغشته به خونش* بشه دیگه هیچ آرزویی تو دنیا نداره.."

میگم :"تو که مریضی چرا نمیری دکتر؟"

میگه: "من یه عهدی با خدا بستم*، تا خودش نشکنه من عهدشکن نمیشم."

 

*از وقتی عموم شهید شده لباس مامان بزرگم سیاهه، یعنی دقیقا 19 سال

پ.ن1: می فهممش!

پ.ن2: ما هم قرار بود تو این هواپیمایی باشیم که دیروز سقوط کرد..

لعنت به این شرکت مسافربری هوایی که هیچ وقت 4 تا صندلی خالی واسه مواقع اضطراری نداره.. اگه هواپیمای بندرعباس _ شیراز سقوط کرد یه فاتحه هم واسه من بخونین ثواب (صواب؟!) داره

عشق +۲

این وبلاگ مال من نیست . شاید صاحبش فکر کنه من دارم باهاش لجبازی میکنم . ولی این یه تعریف بی رحمانه است از عشق . این ادم یه نابغه ادبیات بوده اینو همه میدونن . ولی ایقدر افکار خطرناکی داره که حتی نمیشه رو یکیش حساب کرد .

بهترین تعریفی که از عشق خوندم از کتابی نوشته ایگنار برگمان فیلمساز شهیر سوئدی بود حالا یا مال خوش بود یا نقل قول از کس دیگه.((عشق برای مردان مشغولیت زندگیست و برای زنان خود زندگی)).

خیلی قشنگه که زنان برای عشق زنده اند و مردان به بهانه اون روزگارو سپری میکنن .

همیشه تو اوج مشکلات فکر میکنم که گره همه چی  با عاشق شدن باز میشه .

پرومته

!Love

عشق چیست؟

برای رجاله‌ها یک هرزگی، یک ولنگاری موقت است. عشق رجاله‌ها را باید در تصنیف‌های هرزه و فحشا واصطلاحاتِ رکیک که درعالم مستی وهشیاری تکرار می‌کنند پیدا کرد.

«. . . هزاران سال است که همین حرف‌ها را زده اند وهمین جماع‌ها را کرده اند. همه یک دهان‌ اند که یک مشت روده به دنبال آن آویخته ومنتهی به آلتِ تناسلی‌شان است. . . »

 

( صادق هدایت)

دیروز یه نوک پا رفتم لس آنجلس..! والا کیف می کنی.. خیابونا همه تمیز. ماشینا خوشگل. خونه ها ناناز. ترافیک یوخ! قبلش هم گلاب به روتون تهران بودیم..! بلا به دور میدن آزادی رو گم می کردی تو اونهمه کثیفی خونه ها عین قوطی کبریت چیده شدن روهم. خیابونا پیچ در پیچ و بی نظم و ترتیب. ترافیک وحشتناااااااااااااااک. ماشینا عین خاک اره پخش شده بودن تو خیابونا. جنوب شهرش که دیگه روم به دیفال!!! Googlr Erth رو عرض کردم!   پ.ن: قبول نیست. این امریکاییا جر زدن شهرهای خودشون رو خوشگلتر چیدن..

خداشناسی ۱

امروز احساس کردم هیچکس تو دنیا نمی تونه خدا رو هجی کنه . از صبح تا حالا دنبالش گشتم  . به یه نتیجه رسیدم . بهتره کمی صبر کنیم تا عزراییل این کارو برامون انجام بده.

پرومته

امروز یه روز جدیده ...قراره من همراه من اینجا بنویسم .یه همکار جدید وبلاگی .از اونجاییکه از میوه هم خوشم نمیاد اسمم کیوی نیست . راجع به این که من کیم باید بگم یه آس و پاس تر از همه شما ها که میاید اینارو بخونید ... شایدم مجبور شم این نوشته هارو به زبون خداها بنویسم ... اخه من زبونشونو خیلی خوب میفهمم ...در اسرع وقت هم جواب دندون شکنشو به عرضتون میرسونم. همین.............................................................................................................................

اهان راستی یه چیزی یادم اومد از صبح تا حالا واسه هر کی تعریف کردم نخندیده ولی دیروز کلی باعث خنده آدما شد . تو رو خدا یه لبخند...ازتون که کم نمیشه . دیروز رفته بودیم تئاتر شهر نمایش پورتره رو ببنیم . من با دوستام جلو نشسته بودیم نمایش که تموم شد بهزاد فراهانی شروع کرد با روبوسی با عوامل تئاتر .اینقدر تو این کار سرعت داشت که با منم روبوسی کرد بعد یه نگاهی به من کرد و گفت شما کار اولته منم که هول شده بودم گفتم ما که کاری نکردیم استاد بعد گفت اختیار دارید بسیار کار عالی بود بعد منو در اغوش گرفت و هی فشرد .یه بارگی کارگردان اومد گفت ایشون جز عوامل ما نیستن استاد . آنچنان منو از آغوشش جدا کرد و پرت کرد اون طرف که از شدت این پرتاب گویی از صحنه روزگار نیست شدم والبته ایقدر مردم بهم خندیدن که از شدت حقارت خودمم این آرزو رو کردم ...

پرومته

ببین خدا!

تو که زبون آدمیزاد حالیت نمیشه

من هم که زبون خداها رو بلد نیستم

 

میشه الان بگی من دقیقا باید چیکار کنم؟

Nightmare

خواب دیدم چهارشنبه امتحان ازدیاد نباتات و دفع آفات گیاهی دارم

فرداشم فیزیک!

وحشتنااااک بود.. من که فیزیک رو زوری با ۱۱ پاس کردم هنوزم دارم کابوسشو می بینم.

لعنت به این زندگی

پ.ن: امروز چند شنبه ست؟!

دوست جونم تمام تصمیمات مهم زندگیشو تو بی برقی گرفته!

 

(مثل اون شبی که براش خواستگار اومده بود، جفتی رفتیم لب دریا.. گفت "نمی خوامش!" مثل اون شبی که برق قطع شده بود، یکی از وسط تیکه انداخت: "کی پایه ست فردا همه مون بریم کلاس زبان؟" و شوخی شوخی الان ترم 6 زبانه..)

 

مثل چند شب پیش که برق قطع شده بود، لب دریا بودیم

(چقدر دریا وحشتناکه وقتی تاریکه)

...

قراره اگه خدا بخواد یه کار درست و حسابی بکنیم از این وضع نکبت بار خلاص شیم

اگه خدا هم نخواست که به جهنم!

 

پ.ن: راستی کیوی هم دیگه کلاسش رفته بالا میگه اینجا نمی نویسم

تو وبلاگ خودم راحت ترم

 

   

    تا شما خانه ی تان سمت شمال ده ماست
    خانه ی دهکده مان سمت شمال است عزیز!

    پنجره بین من و توست مرا بوسه بزن
    بوسه از آن طرف شیشه حلال است عزیز!

نه!

عادت نمی کنیم خانم پیرزاد

حداقل من یکی!

مامان از دیروز تا حالا داره غصه ی دخترخونده ی آقای همسایه رو می خوره که با نامزدش داشتند میرفتند مسافرت، تو جاده تصادف می کنند و پسره ی نگون بخت می میره.. دختره هم آش و لاش

 

پ.ن: نمی دونم اگه مامان به همین اندازه درگیر مسائل من بود هم همینقدر برام غصه می خورد؟!