...وبلاگ نوشتن برای من روز به روز سخت تر می شود. درست تر بگویم :منتشر کردن نوشته هایم سخت تر می شود. هر چه می گذرد یادداشت هایم را بیشتر به صورت منتشر نشده ذخیره می کنم. شاید از مهم ترین دلایل آن برداشت های نادرست/ناقص اطرافیانام باشد که من را از نزدیک می شناسند از نوشته هایی که خیلی اوقات قرار بوده صرفن تمرین نوشتن باشند برایم و نه هیچ چیز دیگر. به محض خواندن شعر غمگینی آن را به حس و حال آن لحظه/روزم ربط دهند و نگران حالم شوند. و یا حس متن وبلاگ را آینه ای فرض کنند که احوال نویسنده ی آن را کمال و تمام نشان می دهد...
تو هیچ می دونی که پس فردا (چارشنبه) ، 8800امین روز زندگیته؟؟؟
حالا 8800 روزت نشده انقد سختی میکشی...ببین 18800 روزه بشی چـــــــــــــــی میشـــــــــــــــه...!!!
ینی نشستی اینا رو حساب کردی؟!
..... از خودته
برو یه گوشه یه وبلاگ ناشناس راه بنداز تا راحت هر چی می خوای بنویسی
اگه نکردم
یه دوستم متولده ۱۵ آبان ۶۵ هه
یکشنبه شنستیده بودیم از سر بیکاری سنامونو میشمردیم.
سن اونو به اضافه ۵ کردم شد تو.
.
این دوستت کلن خیلی آدم باحالیه
نه واسه اینکه آبانیه
کلن میگم!
اتفاقن بر عکس!
یک آدم چیزیه:-"
اووووووووووف...چه حالی میده هاااا!
تقصیر از خودته! اگه میخواستی بلاگتو کسی بخونه که نشناسه خوب دیگه اسم مستعار چرا گذاشتی؟ اگرم میخواستی کسی بخونه دیکه این غر زدنا برای چیه؟ هان؟ دروغ میگم؟
بحث شناختن و نشناختن نیس
80 درصد آدمای وبلاگ من، آدمای واقعی دور برم اند
وختی تو یه شهر کوچیک زندگی کنی که آدماش مث زنجیر بهم وصل باشن، نمیتونی 6 سال وبلاگ بنویسی و نشناسندت!
بعد "من" مستعار نیس که. من منم خوب، نیستم؟!
سلام
از واژه ها حسی رو انتخاب کن که تو رو بالا می بره .
اگر حفاظی برای خودت داشته باشی هیچوقت امواج مزاحم و منفی به سراغت نمی آدن . قرار گرفتن آدم در میان امواج طبیعی ست . مهم اینه ه تو چطو می تونی خودت رو کنترل کنی .
پیشنهاد می کنم یه مدت به خودت استراحت بدی و دوباره بنویس .
چشم
قبول دارم سخت میشه!
آخ گفتی ، اخ گفتی !!
منم جرئت ندارم یه متن احساسی بذارم از ترس اینکه بچه ها بریزن سرم : " آذی بالا خره عاشق شدی ؟! "