تنها در خانه

کلی خانوم خونه بودم تو این ده روز تنها در خانه! کلی چیز جدید یاد گرفتم. فهمیدم که:

 

1.      تو خونه نشستن و خونه تکونی و بشور بساب و بپز خیلی لذت بخش تر از شغل مزخرفیه که داشتم.

2.    جوهرنمک رو تحت هیچ شرایطی نباید با آب ژاول قاطی کرد. برای برطرف شدن کنجکاوی میشه از تجربیات دیگران استفاده کرد. لزومی نداره شخصا دست به هر کار خطرناکی زد، به صرف برطرف شدن کنجکاوی!

3.    بعد از یک تجربه ی تلخ فهمیدم برای رسیدن به هدف نباید خیلی عجله داشت. گوشت رو باید با دمای کم در مدت زمان زیاد پخت. نه در زمان کم با شعله ی زیاد.

4.       گاهی وقتها ظرف شستن میشه اوج لذت یک زن. و آدمی گیر میکنه بین این دو زنانگی...

5.       پذیرایی ما جون میده واسه مراسم خواستگاری!

6.       غیر از ماکارونی و کنسرو، غذاهای دیگه ای هم هست که بشه یه روز درمیون تو روزهای تنها در خانه میل کرد.

 

تو این روزای سرشلوغی که یهو از کار بیکار شدن و کار خونه و همه چی و همه چی خراب شد سرم، هرچقدر هم وقت نکردم دلم برای کسی تنگ شه، باز اقلا یک وقتهایی یک جاهایی دلم هوای خیلی ها رو کرد. خیلی آدمها، خیلی چیزها...

هرچند بچه گانه به نظر می رسید همش، شبیه یک خاله بازی بزرگونه بود بیشتر.. اما چه لذت عجیب غریبی داره زن بودن. حس مالکیت به یه مشت قابلمه و کاسه بشقاب. همش به شرط آرامش شیرینی که یهو وسط خستگیات از راه می رسه و غافلگیرت میکنه. و تو دستکش به دست، تنت بوی پیازداغ میده هنوز، از تنت در میره خستگیهای روزهای قبل و بعدش حتی...

.

.

.

تموم شد. شامم رو پختم. خونه تکونیمو کردم. حیاط ها، حموم دستشویی ها، اتاق ها، آشپزخونه، همه چیز مرتبه. از روز اولش بهتر.. یک ساعت دیگه خانواده ی محترم از مسافرت ده روزه برمیگردند و همه چیز سر جای خودشه. دلم یک استراحت مطلق میخواد. یک تابستان به تمام معنا. بدون کار، بدون مسوولیت، بدون دلتنگی...

نظرات 8 + ارسال نظر
چوک بندر 1388/05/09 ساعت 00:27

وبلاگ قشنگی دارین
خیلی قشنگه. این ای دی یاهوو من....خواستین سر بزنید
madok_r

جدیداها به آیدی هم سر می زنند؟!

[ بدون نام ] 1388/05/09 ساعت 02:14

زیر و بم ششمین جشنواره تئاتر فردا میناب در چارلی .

ماه لی لی 1388/05/09 ساعت 11:15


اوههههههههههههه..من دلم برا یک استراحت مطلق با سلامتی تنگ شده..

فاطیما 1388/05/09 ساعت 23:07

وبلاگ جالبی دارید
خیلی گشتم تا اسمی نامی فامیلی از شما پیدا کنم ولی نشد؟
چطور میشه شما رو بیشتر شناخت.
البته اگه دوست داشته باشید یه دوست دیگه داشته باشید!

ممنون
فاطیما جان
آدمها از دور دوست داشتنی ترند
به هرکس نزدیک شدم اونقدر دوست نداشتنی شدم به چشم خودش و اطرافیانش که ترجیح دادم محدود شم به همینجا و دیوونه خونه ی خودم...

تو رو تو شوره زار هم کاشتم
سبز شدی
خیلی بیتابی می دونم
اما سعی نکن بخوابی
اگه تو خوابت ببره من واسه بی خوابیهای کی دلنگران شم
حالا چراغو خواموش کن و گهواره زمین رو تکون بده آروم آروم
لالایی هم بلد نیستی

صدی جون حالا به زن بودنت افتخار می کنم
من هم موافقم دوست دارم کار تو خونه رو ولی راستشو بخوای دوست ندارم کار بیرونو
حالا تو استراحت کن صدی جون

بهشب 1388/05/10 ساعت 15:05 http://behshab.blogsky.com/

صبور باش
صدی خانم تسلیت بابت رستم

:(

روح اله بلوچی 1388/05/10 ساعت 16:14

من از این نوع نوشتنت لذت میبرم...جدی میگم..
حس مالکیت یه مشت قابلمه و کاسه بشقاب...معرکه است...خوشحالم از اینکه دوستی مثل تو دارم....موفق باشی دوست عزیز

من خوشحال ترم از داشتن تو دوستهای خوب و خوب ترم
به خدا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد