-
[ بدون عنوان ]
1387/08/13 21:21
امروز تولد یکی از بهترین دوستام بود. خوش به حالشون که روزهای تولدشون پیش هم اند...
-
[ بدون عنوان ]
1387/08/04 14:39
هیچ وقت نفهمیدم چرا این چند بیت از ترانه ی نسل سوخته (سروده ی روزبه بمانی) از نسخه ای که کاوه از روش خوند حذف شد: تو خودت بگو برادر ما برابر هم هستیم چرا نسل ما نفهمید که برادری شعاره فقط امروز از من و تو چند ورق خاطره مونده خاطری که هنوز هم خیلی خطاش تو غباره
-
[ بدون عنوان ]
1387/08/03 01:39
حوصله م سر رفته دوست پسر هم ندارم که بشینم بهش خیانت کنم
-
بزرگ شدم.. به چه قیمتی؟
1387/07/29 22:48
بچه تر که بودم (دبیرستانی منظورمه) عشقم شریعتی بود و آدمهای قلمبه سلمبه ی هم جنسش. یادمه سوم دبیرستان بودم یه پوستر پاره از شریعتی کف کلاس پیدا کردم ورش داشتم با چه شوق و ذوقی بردم خونه گذاشتم بهترین جای خونه که سراغ داشتم.. (هنوزم هست) سهراب و نیما رو تو ۱۰-۱۲ سالگیم شناخته بودم (به خاطر شغل بابام که بهترین شغل...
-
[ بدون عنوان ]
1387/07/29 22:02
دلم یه اتاق خالی میخواد با یه آینه ی قدی یه عالمه عکس که تا آخر دنیا هم سیر نشم از دیدنشون با یه پیانوی گنده گوشه ی اتاقه مسخره ست نه؟ اوممم میدونم
-
[ بدون عنوان ]
1387/07/15 09:21
قیافه ی استاد نقشه برداریم کپی شده ی جرج بوشه با این تفاوت که کله ش گرده و زیادی مهربونه. با اینهمه حاشیه شک دارم این ترم هم بتونم نقشه برداری پاس کنم. پ.ن۱: استاد قبلیم قدش زیادی بلند بود. (یه چیزی تو مایه های جابر) تمام ترم قبلم تو کف قد دراز و صدای نخراشیده و کله ی کچلش گذشت. پ.ن۲: ترم ۸ شدیم و کسی ما رو ... نکشت!
-
[ بدون عنوان ]
1387/06/23 23:22
هه ۶تایی شدم!
-
خواب نما شده م جدیدا!
1387/06/23 02:07
جدیدا خوابهام به شدت سینمایی شده ن تصمیم گرفتم بنویسمشون چند شب پیش ها خوابم اینجوری شروع شد: عروسیمان که تمام شد زنم نشست روی لبه ی سکوی توی حیاط و برای آخرین مهمانیهای عروسیمان که برایش بای بای می کردند دست تکان داد. بعد مثل دودکش شروع کرد به سیگار دود کردن. یا من از سرش زیاد بودم یا او از سر من. هردو وصله ی ناجور...
-
[ بدون عنوان ]
1387/06/17 02:21
یکی دو هفته دیگه بیشتر نمونده فقط برای یک روز خودتو بذار جای من خواهر و برادرت واسه ادامه تحصیل مجبورن از خانواده جدا شن خواهر کوچیکترت کنکور داره و تمام مدت سرش تو کتابها و جزوه هاشه تمام همکلاسیات ترم قبل فارغ التحصیل شدن و تو هیچ دوستی توی دانشگاه نداری روزمرگی لعنتی با جاشنی تنهایی قراره بیاد سراغت ... سعی میکنم...
-
۱۸+
1387/06/17 02:19
اتفاقا باید گروه سنی این فیلمها رو میذاشتن زیر 40 سال من و دوستهای تین ایجرم راحت تر باهاش کنار میایم تا والدین بالای 40 سالمون
-
[ بدون عنوان ]
1387/06/11 15:50
جدیدا کمتر تعجب میکنم. دیشب اما واقعا تعجب کردم وقتی فهمیدم پسرداییم قراره به زودی نامزد کنه همین چند وقت پیش ها بود که دوتایی شام میخوردیم. میخواست تو موبایلم سرک بکشه. گوشیمو از دستم قاپید، عکس العمل نشون دادم نوشابه ها ریخت رو پیتزاها، سسها ریخت رو میز و تمام غذای من با جاش کف رستوران پخش شد. آدم که نشده بودیم من...
-
[ بدون عنوان ]
1387/06/11 15:50
دیشب دوتایی به این نتیجه رسیدیم که اخیرا اعتماد به نفسم حسابی اومده زیر صفر گاهی وقتها یه رابطه ی عاطفی میتونه تو رو از زیر صفر بکشونه به مثبت بی نهایت اگه آدمش غلط باشه نرم نرمک به منفی بی نهایت هم می رسی و خودت حالیت نیست پ.ن: اخیرا یعنی 21 سال و 9 ماه و 21 روز اخیر!
-
[ بدون عنوان ]
1387/06/11 15:50
تازگیها دوست جدیدی پیدا کرده م که نرمالترین بعد شخصیتیش اینه که با یه رابطه ی ساده احمد باطبی رو به قاسم خانیها ربط داده! هرچقدر زمان میگذره تازه متوجه میشم ظرفیت تکمیل نشدنی از دوستهای جدید و عجیب دارم.
-
[ بدون عنوان ]
1387/06/11 15:49
همه چی یواش یواش داره به خیر و خوبی و خوشی تموم میشه. بعضیاشم شروع میشن. بعضی وقتا اینهمه خوبی حالمو بهم میزنه.
-
p.s. I LOVE YOU
1387/06/10 13:51
_ چرا خدا شوهرمو کشت؟ _ شاید به خاطر بعضی چیزها مجازات شدی _ چی؟ _ خیلی شاد بودی، خیلی زیبا بودی. خدا میتونه یه مرد حسود باشه!
-
[ بدون عنوان ]
1387/06/07 16:20
دستانم بوی نا میدهند..
-
[ بدون عنوان ]
1387/06/03 19:05
از غیبت صغری برگشتم.. مرسی که دلتون برام تنگ شد :|
-
[ بدون عنوان ]
1387/05/14 14:27
چناچنه به طور رومزره به زبان فارسی صبحت می کیند، با کمی تلاش خاوهید تواسنت این نوتشه را بخاونید. در داشنگاه کبمریج انگلتسان تقحیقی روی روش خوادنه شدن کملات در مغز اجنام شده است که مخشص می کند که مغز انسان تهنا حروف اتبدا و اتنها ی کلمات را پدرازش کرده و کمله را می خاوند .به هیمن دلیل است که با وجود به هم ریتخگی این...
-
[ بدون عنوان ]
1387/05/11 17:26
فکر کن به ایمیلی واسه کسی میفرستادی و بعداز 60 ثانیه خودبخود پاک میشد!
-
به بهانه ی ۱۴ ساعت بی برقی مداوم در ۴۰درجه ی بندرعباس :|
1387/05/09 16:43
می دونی فرق بین سرما و گرما چیه؟ تو سرما گاز رو قطع میکنن تو گرما برق رو بندرعباس. دمای ۴۰درجه و شرجی ۹۰٪. میدونی ۱۴ ساعت بی برقی یعنی چی؟!
-
دموکراسی به شیوه ی بالاترین :|
1387/05/07 23:39
آدم خاطرات شخصیشو تو وبلاگ شخصیش بنویسه بعد یکی بیاد مهر تکراری بزنه روش! آدم تا ته می سوزه ها!
-
[ بدون عنوان ]
1387/05/04 21:17
ـ بار اولته سیگار میکشی؟ ـ چطور مگه؟ ـ آخه سیگارو از طرف زردش روشن کردی نه سفیدش! ـ...! پ.ن: خاطرات دختری که اولین سیگار عمرش را چپکی کشید..
-
[ بدون عنوان ]
1387/05/01 15:53
من تمام هستی ام را در نبرد با سرنوشت، درتهاجم با زمان آتش زدم، کُشتم. من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم. یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم. من ز مقصدها پی مقصودهای پوچ افتادم. تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم. من به عشق منتظر بودن، همه صبر و قرارم رفت. بهارم رفت... عشقم مرد... یادم رفت...
-
تبریکات یک دختر قدرشناس به پدرش!
1387/04/24 20:05
_ با اینکه من از وضع خودم دلگیرم بی هدیه پدر برای تو می میرم در شهر به هر مغازه رفتم دیدم جوراب نداشت، بنده بی تقصیرم! _ بی جوراب هم عزیزی! پ.ن1: توضیحات عکس: بابای عیالوارم. پ.ن2: اون لباس زرده که نیشش بازه منم!
-
دستاورد اردو!
1387/04/22 20:35
-
[ بدون عنوان ]
1387/04/17 13:25
مردم از جاهای خوب خوب و قشنگ قشنگ خاطره دارن من از داروخونه و دکتر روانشناسم
-
[ بدون عنوان ]
1387/04/04 22:38
دارم میرم مسافرت
-
مطرود یعنی طرد شده
1387/04/02 21:42
خیلی قبل ترها فکر می کردم زندگی خیلی پیچیده تر از روزمرگیهای منه بچه دبیرستانی بودم اون موقع ها تمام شوق و ذوقم این بود که شب به شب استامینوفن دوست داشتنیم رو چک کنم ببینم پست جدید گذاشته یا نه. آرشیوش رو پرینت می گرفتم همه جا با خودم می بردم و می خوندم. نه مثل همکلاسیام درگیر شیطنتهای دخترهای دبیرستانی بودم نه بچه...
-
[ بدون عنوان ]
1387/03/29 11:23
خانم الهه زنگ که خورد واسا دم در کارت دارم
-
[ بدون عنوان ]
1387/03/18 19:07
دل آدم نفهمه نمی دونه واسه کی تنگ شه واسه کی بگیره واسه کی بمیره...