یاد این که میفتم خونم به جوش میاد
سابق بر این دانشجوجماعت چه حرمتی داشت و چه ابهتی
بی مناسبت هم نیست البته تقارن روز دانشجو و روز کودک!
حالا هی بهم تبریک بگید و هی توی راهروی دانشگاه بهم شکلات تعارف کنید.
روزگاری من
حق خواهم داشت
تا
بنوشم : آبی
بپوشم : زرد
بخندم : سبز
و کمانی رنگین
آرزو داشته باشم
در دل
من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر نباشم...
حالا هی بنویس: "عجب هوای دو نفره ای"
و قدم بزن با تمام خودت زیر باران؛ شنیده ام بدون چتر هم زیباست.
مهم نیست، چترت را هم ببند.
مهم این است که کفشهایت قصد کرده اند تمام راه تو را تحمل کنند.
حالا هی بنویس "من سبزم"
چه کسی می فهمد تو تمام شب را گریه کرده ای؟!