۱. مانند انحنای خیالت که از هر راه بیایی بهم میرسیم
زمین بیهوده گرد نیست
۲. دویدیم و دویدیم آخرش رسیدیم سر جای اولمون
زمین بیهوده گرد نیست
خدایا
بکش بیرون از ما
تو روح این زندگی با همه ی متعلقاتش
واسه بقیه رحمان و رحیمی واسه ما جبار و قهار؟
.
.
.
اگه تلافی نکردم.. ببین کی گفتم حالا
پ.ن: خدایا همش تقصیر خودته من نصف شبا بی تربیت میشم
تو هم اگه جای من بودی فردا ۴۲۶ امتحان تخصصی ۳ واحدی داشتی که یه کلمه شو هم نمیفهمیدی شاکی مشیدی
هی به من میگه درس بخون
بابا جاااااااااااااان
زمستونو گذاشتن واسه اینکه بخزی تو رخت خوابت خوابهای قشنگ قشنگ ببینی!
وقتی دل آدم بچه میشود همه عصرها عصر جمعه میشود.
وقتی همه عصرها دلگیر شود دیگر دعا نمیکنی که این جمعه بیاید.
پ.ن: وقتی تو نیستی دیگر چه فایده دارد که او بیاید یا نیاید...
باز کن از سر گیسویم بند
پند بس کن که نمیگیرم پند
از تنم جامه برآر و بنوش
زنی امشب ز تو میجوید کام
در تمنای تن و آغوش است
تا نهد پای هوس بر سر نام
"فروغ فرخزاد"
Lo ou bien Lola
Du pareil au même
Moi je m'appelle Lolita
Quand je rêve aux loups
C'est Lola qui saigne
Quand fourche ma langue
J'ai là un fou rire
Aussi fou qu'un phénomène
Je m'appelle Lolita
Lo de vie, lo aux amours diluviennes
C'est pas ma faute
Et quand je donne ma langue au chat
Je vois les autres
Tout prêts à se jeter sur moi
C'est pas ma faute à moi
Si j'entends tout autour de moi
Hello, helli, t'es A (L.O.L.I.T.A.)
Moi Lolita
Moi je m'appelle Lolita
Collégienne aux bas
Bleus de méthylène
Moi je m'appelle Lolita
Coléreuse et pas
Mi-coton, mi-laine
Motus et bouche qui n'dit pas
A maman que je
Suis un phénomène
Je m'appelle LolitaLo de vie, lo aux amours diluviennes
جدیدا داداش بیچاره م جای همه ی دوست پسرهای نداشته م رو گرفته!
اصلا من چه میدونم دختر پسرها این موقع ها چی بهم میگن
مهم اینه نصفه شب که داری می ترکی از غصه
یکی باشه واسش sms بزنی: دلم گرفته.. حرف بزنیم؟!
پ.ن: هرچقدر اون تو بچگی آروم و دوست داشتنی و ترگل ورگل بود
من شلخته و داغون و شرور و مایه ی آبروریزی خانواده بودم. از قیافه هامون پیداست!
وجه اشتراکمون این بود که جفتمون دوس داشتیم خلبان شیم..
زنان و دختران شایسته ی ایرانی، زنان و دخترانی هستند که از ده قدمی بوی میگو می دهند
و نزدیکشان که بشوی التماست میکنند برای پاک کردن میگو
و آنقدر به تو و خودشان می پیچند که مجبور می شوی دو کیلو اضافه بخری
برای اینکه دلشان را نشکنی...
و دستهایشان که معجزه میکند
سرانگشتان قرمزی که معلوم نیست هنیر است یا...؟
و لهجه ی شیرینی که چون لباس رسمی پوشیده ای
از همان اول شروع میکنند به مسخره کردنت!
و چون فقط می خندی فکر میکنند دیوانه ای!
بچه بودم
اسکل بودم
دلم میخواست خلبان شم!
(گفتن عکس بچگیاتونو بذارین. ما هم گذاشتیم!)
پ.ن: عکس مربوط به بهار ۶۸
زمین گرده!
دیشب فهمیدم!
گالیله خودشو کشت تا ثابت کنه زمین گرده و من دیشب خودم تنهایی به این نتیجه رسیدم..
وقتی وسط وسط دریا بودم و دور تا دورم فقط آب بود و سوسوی چراغهای کشتی ها و لنج ها و باریکه ی نور چراغهای هرمز پشت سرم
و چراغهای بندر روبروم بودن و دورمو یه دایره ی گنده ی نورانی کشیده بودن تازه فهمیدم زمین گرده..
هیچی اونقد مزه نداره تا زمانی که خودت کشفش نکنی. حتی اگه گردی زمین باشه!
من حاضرم مسواکمو با یکی شریک شم وبلاگمو نه
پ.ن: ممنون از محمدرضا که سیخونکی زد به افکارم تا بهش فکر کنم
جدیدا نسبت به تمام منافع مشترکی که با اکثریت مردم دارم بی غیرت شده ام
حالا هی جوسازی کنید و فحش بدهید به رهبرمان، رئیس جمهورمان،
پیشوایان مذهبی مان، استادهای دانشگاهمان، و حتی خدایمان!
ککم هم نمیگزد...
کاش میشد واسه چند ماه بمیرم
آبها که از آسیاب افتاد دوباره برگردم
.
.
.
میخوام ببینم عکس العمل بقیه بعد از مرگم چیه؟
دوستام
همکلاسیام
خانواده م
ناراحت میشن؟
گریه میکنن؟
یاد خاطرات مشترکمون میفتن؟
آدمایی که دلمو شکستن چی؟
کیا بعد از مرگم یاد فرصتهای از دست رفته ای که میشد باهم بود میفتن؟
چند روز بعد از مرگم فراموش میشم؟
اینجا چه رنگی میشه؟
وای که چقدر دلم گرفته امشب...
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟
.
.
.
.
من رفتم ببینم آسمان هرکجا آیا همین رنگ است؟
۱. ماها تو شناسنامه مون نوشته مسلمون
بعد فقط فحش خواهرمادر به خدا ندادیم!
۲. کلاس گریم و آرایشم که تموم شد تازه به این نتیجه رسیدم
که آدمها بدون آرایش دوست داشتنی ترند
۳. من دنیام کوچیکه
از این سر اتاق شروع میشه
تا اون سر اتاق...
۴. لعنت به این روزهای قشنگ عاشقانه
که نه قشنگ اند
نه عاشقانه...
پ.ن: دوتای آخری یادگاری یه دوسته که افکارش به اندازه ی سنش کوچیک نبود
شاید یه روز اینجا رو بخونه...
فاتح شدم
خود را به ثبت رساندم
خود را به نامی در یک شناسنامه مزین کردم
و هستیم به یک شماره مشخص شد
پس زنده باد 3572 صادره از بندرعباس
در سرزمین شعر و گل و بلبل
موهبتیست زیستن ‚ آن هم
وقتی که واقعیت موجود بودن تو پس از سالهای سال پذیرفته میشود
جایی که من با اولین نگاه رسمیم از لای پرده 3572 شاعر را می بینم
که حقه باز ها همه در هیات غریب گدایاین
در لای خکروبه به دنبال وزن و قافیه می گردند
من زنده ام بله مانند زنده رود که یکروز زنده بود
و از تمام آن چه که در انحصار مردم زنده ست بهره خواهم برد
من می توانم از فردا
در کوچه های شهر که سرشار از مواهب ملیست
و در میان سایه های سبکبار تیرهای تلگراف
گردش کنان قدم بردارم
و با غرور 3572 بار به دیوار مستراح های عمومی بنویسم
“خط نوشتم که خر کند خنده”
فاتح شدم بله فاتح شدم
پس زنده باد ۳۵۷۲ صادره از بندرعباس
پ.ن: رند شدم.. 22!
این وبگذر یکی از جالبترین چیزهاییه که تا حالا دیدم
میای تو اکانت بلاگت میبینی یکی تو گوگل سرچ کرده از دانشگاه متنفرم!
بعد گوگل بلاگ تو رو بهش معرفی کرده!
یا بازدیدکننده های سمج از کشورهای عجیب و غریب که هیچ ردپایی از خودشون جا نمیذارن
۲۱ سال و ۱۱ ماه و ۲۹ روز یه نقاب گنده زدم به صورتم همون چیزی بودم که بقیه میخواستن
خسته شدم دیگه
میخوام خودم باشم
بی نقاب
صدیقه ی خالی خالی خالی
آبجی کوچیکه: من دم کنکورم وقت ندارم واست کادوی تولد بخرم خشکه حساب میکنم باهات
من: باشه
آبجی کوچیکه: چقد میخوای؟!
من: چقد میدی؟!
آدمهای توی زندگی من هیچ وقت سر جای خودشان نبودند
اسمش را هم میگذارند تقدیر
بیشتر به توجیه شبیه است تا تقدیر
به علت تغییر شغل، یک باب مدیریت با سند شش دانگ
و زیرآب مطمئن واگذار میشود!
با تشکر: علی کردان
پ.ن: اوهو چه سیاسی شدم!
یه مزاحم تلفنی سیریش پیدا کرده م جدیدا
غیر از اون هیشکی بهم زنگ نمیزنه :|
اسمشو تو گوشیم save کردم گ*ز
هر وقت زنگ میزنه آبجی کوچیکه م میگه بیا گوشیت داره می گوزه!