از من که گذشت
اما اگر باز در سرت هوای خداحافظی داشتی، از همان ابتدا سلامی نکن...
لطفا!
زمانی
با تکه ای نان سیر می شدم
و با لبخندی
به خانه می رفتم
اتوبوس های انبوه از مسافر را
دوست داشتم
انتظار نداشتم
کسی به من در آفتاب
صندلی تعارف کند
در انتظار گل سرخی بودم
"احمدرضا احمدی"
به قول عزیزی: آدم است دیگر. گاهی خودش را به عاشق نشدن میزند. عاشق آدمهای "نباید"
...........
آدم است دیگر
گاهی هم خواب میبیند
خوابهای "نباید"
دوباره تو
دوباره من
ولی جدا
مث یه زیپ که بازش کنن جفتمون فرار میکنیم از هم
یا به قول پری سا مث دو تا قطب همنام آهنربا
آخرش فهمیدم زندگی فیلمفارسی نیست که آخرش همه عاقبت به خیر بشن
پری سا میگه: خوب خدا با خوب تو فرق میکنه
احتمالا راست میگه
فاصله مون یه پنجره ست برای پیوند دو دست
با یه نگاه پل میشه زد پنجره رو میشه نبست
فاصلمون یه پنجره ست پنجره رو میشه شکست
میشه که دستات و گرفت بازم کنار تو نشست
دلم زنانگی میخواهد و یک آینه قدی ؛ از آنها که تنها در خانه های قدیمی
پدربزرگها پیدا میشود و بعد یک دنیا زنانگی رو بذارم زیر بغل بشینم رو به
روی آینه بی ترس آرایش کنم لباسهای رنگی بپوشم و ساعتها در برابر آینه
تنها خودم را نگاه کنم بدون اتهام به خودخواهی و غرق گناه کردن مردان
دلم زنانگی میخواهد، آغوش گرم و دستی مهربان بی ترس از حضور باید و نبایدها
و بدون حضور این خط کشی ها که اینروزها نهایت حضورشان به قدمگاه من رسیده
است.
زنانگی میخواهم برای فرار از این قفس شیشه ایی برای خندیدن ، شادی کردن و موهایم را با باد هم آغوش کردن
زنانگی میخواهم به تعداد همه
سالهایی که عمر کرده ام ؛ دلم میخواهد با من بزرگ شود همردیف و همراه من
زنانگی ام را در بازیهای کودکی می خواهم در قایم باشک خانه پدربزرگ ؛ در
میزی پر از خواستنی های زنانه و پیراهنی پر از طرح گل
زنانگیم جا
مانده...
همهی دختران باید
شعری داشته باشند،
که برای آنان نوشته شده باشد.
حتا اگر لازم باشد برای این کار
آسمان به زمین بیاید.
دری لولا شده به فراموشی --- ریچارد براتیگان
تا حالا تو سکوت خالی خالی خالیِ کوچه های خلوت خلوت خلوت،
با صدای بلند بلند بلند آهنگ 6 و 8 گوش دادی؟
تو گفتی من فقط ماه تو هستم خودم دیدم شبت را ماه دیگر
جوابم را گرفتم از سکوتت که گفتی روشنی از راه دیگر
از دیروز تا حالا در به در دنبال یکی میگشتم باهاش درددل کنم.
اولی گفت: تو فقط یه دختر حرافی. هیچی نیستی. حتی هنرمند هم نیستی.
دومی گفت: واست متاسفم با این طرز فکرت. تو مثل خیلیایی. دیگه باهات کاری ندارم.
سومی گفت: هه. میخوای بیام خواستگاریت؟
دنبال چهارمیشم نگشتم دیگه...
_ سیگار نکش دختر. لبات سیاه میشه
_ یه رژ لب داشتم. خیلی رنگشو دوس داشتم. از وقتی تموم شده دیگه واسم مهم نیس کی لبامو چه رنگی ببینه
خوش بینی مفرط یعنی اینکه روز مهندس کلی آدم بهت تبریک بگن
و تو به روی خودت نیاری نصف بیشترشون دارن اسکلت میکنن!
ای بابا
ما به همینشم راضی ایم
من کسی رو ندارم بهش خیانت کنم
مجبورم هر چند وقت یه بار به خودم خیانت کنم
با خودم قهر کنم
بعد منت کشی کنم با خودم آشتی کنم