فروردین: نوستالژی آدمهای گُهِ دور برم
اردیبهشت: _گرگم و گله می برم... _چوپون ندارم، بیا ببر
خرداد: آدمها by default یک دیوار دراز قرمز نیستند.
تیر: من از اوناش نیستم.
مرداد: آشپزخانه ی مان سوخت.
شهریور: دلهای پاک راه افتاد رسما.
مهر: همستردار شدم. پوران و مموش را خریدم.
آبان: پوران زائید. 24 سالم شد.
آذر: بابابزرگ مرد. پائیز تمام شد. دلهای پاک ترکید.
دی: کم حرف، لِه و به مقدار زیادی درب و داغون. و یک دنیا دلتنگ بابابزرگ.
بهمن: نمایشنامه ام تمام شد. گلدان بازی م شروع شد.
اسفند: دلهای پاک دوباره راه افتاد. زندگی هر روز ترسناک و ترسناک تر شد...
چرا منو یادت رفت؟ :(
مرداد (یا شهریور؟!): آشنایی با دوست گل و ماه و عزیز و دوست داشتنی و همه ی صفت های خوب رو یکجادار- ام: پردیس!!!
:)
عزیییییییییییزم
یه پست جداگونه واست میذارم اسمشم میذارم "آنچه خوبان همه دارند، تو یکجا داری"
خوبه؟!
امسال رو هم پیش بینی کن.
نمیکنم
خودش میشه
سلام!
امیدوارم سال جدیدت دوست داشتنی باشه ...
یه چیز جالب
منم بیست آبان به دنیا اومدم ... منتها سال هفتاد و سه! :دی
بای بای
اسفندش خوب بود :)
Eyyy junnn, faghat migama ye juri gheire mostaghim raje be man benevis ke faghat khodam befahmam ba mani! Miduni ke, mikham ria nashe :D
خوب و بدش با همه دیگه صدی عزیز
عجب سالی داشتی! خوبه که! من توی تمام ماههای سالی که گذست مثل مرداد بودم اما بجای آشپزخونه سوختگیم جای دیگه ای بود
امسالت گربه ای بشه خوبه
سلام صدی
من تو سال سگی با وبلاگت و به طور تصادفی خودت روبرو شدم و بیشتر نوشته هاتو می خونم از اون به بعد که نوشته بودی: وبلاگی که بابا مامان آدم بهش سر بزنن.... یادته؟
قلمت و خلاقیتت تو نوشتن قابل ستایشه.
خوش باش مثل خرگوش بازیگوش D:
یادمه...
مرسی
واقعا هر سالی با سال دیگه فرق میکنه هرچند که ماه هاشون مثل هم باشن