چه دلم تنگ شد یکهو!
برای همین صفحه ی بنفش کمرنگ دیوانه
که چقدر آدم کشتم و زنده کردم لابلای سطرهای این خطوط با فونت Tahoma!
برای چه دوستها و دوستی هایی نوشتم و یک قیچی گرفتم دستم هی سانسور کردم خودم را
از ترس اینکه مبادا بخوانی و اخمهایت برود توی هم
قبول کن، آدمیزاد است دیگر. دلش تنگ می شود
خیلی هم که بزند به سرت دیگر بچه ات را توی یک خیابان شلوغ نمی گذاری سر راه
یعنی ممکنه آدم یه روزی دلش برای اینجا تنگ شه؟
هیچ مادری دلش واسه بچه ی یکی دیگه تنگ نمیشه!
:)
سلام
تولد دوباره مبارک
نمایش فیلم های علیرضا احمدی
چه عالی من اصلا متوجه نشدم.ببخش
سلام خوشحالم برگشتی بگی نگی دلتنگت شدیم آبجی دیوونه من
وبلاگ عکاسیم راه افتاد
این هم همون وبلاگ شعر قدیمه :
www.posbastaki.blogsky.com
سر بزنی خوشحال ترم کردی
مرسی
انرژی دادی
آه...که اینطور
من یقین پیدا کردم که از تو بی مرام تر توی دنیا وجود ندارد ...
دختر مگه چی داری اینقدر تو حسی ؟!
بازم داداشت که افتاده تر از شماست ...
اه اه اه
رو خودت اصلاحاتی را انجام بده !
تو حسم؟!
یعنی چی چی؟
صادق افتاده ست؟
من سربالام؟!
چه جور اصلاحاتی آیا؟
من داره خوشم میاد از الان خودم
این روزها
احمد کارگران