ما یک حالی ایم الان، که یقین داریم حضرت فردوسی بعدِ سرودن شاهنامه هم قدِ الانِ ما اینقد خرکیف نبوده. اینها یعنی اولین تجربه ی جدی نویسندگی اینجانب الانه به ثبت رسید.
لعنتی چه روز بیخود و بی مناسبتی هم هست. حالا مثلا اگر 8/8/88 یا 9/9/99 یا یک روز تابلویی بود این نمایشنامه کودکانه هه یهو تبدیل میشد به صد سال تنهایی!
خَرِ دریایی ام آرزوست.
خدایا، این نمایشه بشه، اصن یک هیچ به نفع تو. خوب؟
vaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaay che khoooooooooob dokhtar shirini bede :D
انشاالله ... گرچه نمی دونم قضیه چیه
مبـــــــــــــاااارکــــــــــه
خر دریایی ، چه تصور قشنگی ، برای دنیای کودکانه ها عالیه
حتما یکی از شخصیت های نمایشه :)
.
.
.
.
دمــــــــــــــت گــــــــــرم
مبارکه (گل) صدی یه کمکی می کنی ؟ ببین من فکر کنم از آرشیو تو رسیدم به یه وبلاگی که درباره بچه های فیس بوک نوشته بود .ا ین که باهاشون قرار می ذاری همه رو می بینی بعد از اینکه چشم تو چشم دیدیشون دیگه حتی کامنتم براشون نمی ذاری ... ینی تازه می فهمی اونی که فکر می کردی نبود . این ملاقات بیرون از نت باعث بسته شدن رابطه می شه و اینا !! بعد الان خیلی لازمش دارم پیدا نمی کنم کدوم وبلاگ بود . تو می دونی کدومه ؟ مال یه پسره هم بود .
نخوندم این وبلاگه رو اصن
نمیدونم والا
احتمالا کافه چلچراغ بوده
می گردم واست دخترک
سلام
خوبین
مشتاق خوندن اولین کارجدیتونم
امادرگیری کاری بخاطرضبط سریال نمیزاره بیام خدمتتون برسم
دعاکنیدعمرکافی واسه خوندش بهم بده
ممنونم
سلام
اگه من چند تا مخاطب جدی مث شما داشتم تا حالا یه چیزی شده بودم!
موفق باشی
هی
مرسی
صدی قربونت ... پیدا کردم ... " از پشت یک سوم " ;;)
وبلاگ کیوانِ
برم بخونمش
میدونی چن وقته وبلاگ نخوندم؟
عجیبه ها . از این همه لینک بر میومد زیاد اهل وبلاگ خودن باشی ... لابد بودی !!
وبلاگ خون نیستم فقط
معتاد این لینکای بغلم
فقط یه چند وقتی هس غافل شدم ازشون
مبارکه!!
این همه عرض کردم داستان کوتاه بنویس، نشستی پای نمایشنامه نویسی ولی بازم خوبه، ناراضی نیستم.
خوشحالم که میبینم دوباره پست هات انرژی پیدا کردن.
همیشه خوب باشی
پس اهل خاک بازی هستی
ها؟
صدی خوب منم مثل آقا یا خانوم [میرزایی] مخاطب جدی-تم بخدا :(
تو عشششششششششقی