کجا بودم اینهمه وقت؟

دیشب خوابِ دلهای پاک را دیدم. یاد آن وقتها که توی هوای داغ شرجی دربدر دنبال خنزر پنزر بودیم برای بچه ها. دیشب ولی زیر بارانِ سردِ توی خوابم هِی دنبال یک چیزی می گشتم و پیداش نمیکردم. دست آخر دست خالی رفتم.

بچه هه بزرگ بود، بی سرپرست نبود، کور نبود، معلول نبود، بیمار نبود. و من گیج مانده بودم که اینجا چه خبر است؟

من را که دید زد زیر گریه گفت "کجا بودی اینهمه وقت؟ مگر گیرِ آن دوزار سه شاهی ای بودم که بی منت یا با منت می گذاشتید توی کاسه ی ننه بابایم؟ یا هدیه ی چِسان فِسانی باب طبع دلِ تنگم چشمتان را نگرفت جهت پیشکشی؟ کجا بودی اینهمه وقت لامذهب؟"

عین آدمهای بدبختِ کورِ علیلِ بیمار سرم را انداخته بودم پایین چشم توی چشم نشوم باهاش از خجالت. چشم توی چشمِ تَرَش...

بچه ی بزرگی که حرفهای قلمبه سلمبه میزد. بچه ی بزرگی که توی قالبِ (چه میدانم) کدام آدم بزرگی رفته بود تا با زبان آدم بزرگها حالی ام کند: "لامذهب، کجا بودی اینهمه وقت؟"


پ.ن: دلهای پاک، یک تشکلِ دِلی بود که آدمهای داخلش جانشان در می رفت برای خوش کردن دلِ هم و دلِ بقیه. یا اقلا اینطور وانمود می کردند...

نظرات 10 + ارسال نظر
میرزایی 1389/11/01 ساعت 14:46

سلام
نوع ادبیاتی که استفاده میکنی هنوزفهمش برام سخته
پره ازجام کاتهایی که سریع وپی درپی به هم کات میخورن
ولی ازمحتوای کلیش به تلخ بودن موضوع پی بردم
اماایناهمش تجربس هنوزراه درازی مونده
ممنونم

این خانه سیاه است...

لی 1389/11/01 ساعت 18:17 http://www.leee.us

اینا همش مربوط میشه به خصلت ایرانی بودنمون . دست خودمون نیست . همیشه شروع های خوبی داریم .
فقط شروع های خوبی داریم ...

اگه بذارن، ادامه هم خوب خواهد بود
آدم نمیتونه جلوی بعضی آدما رو بگیره

[ بدون نام ] 1389/11/01 ساعت 20:10

too in ax soorate ye nafar hazf shode , ye piremarde gamoon konam !!! chera hazf shode ????

این عکسه اورجیناله
روح بوده شاید
من چه میدونم!

خب با خودکار قرمز دور کله ات یک هلال می کشیدی می دیدیمت. کدومی ؟

من یه دختر تپل قد کوتاه سیاهم

وحید 1389/11/02 ساعت 00:44

گمون نکنم حذف شده باشه،سرش پایینه،لبۀ کلاهش صورتشو پوشونده.باید این قضیه روشن بشه،وگرنه کارا لنگ میمونه ها :))
__________________________________

تا وقتی دقدقۀ (دقدغه،دغدغه،دغدقه) یه عدّه،جلوگیری از ورود خانم ها به سینما برای تماشای فوتباله و ازاین جور چیزا،کاری که شما میکنید.......استغفرالله.........

کی خَــستـَـــــــــــــــــــــــــــــــس ؟

بحث سر این چیزا نیس وحید
دغدغه و اینا
اینا افتادن
از اونور بوم

رزیتا 1389/11/02 ساعت 01:49

دلهای پاک...
دل؟
هر وقت از چشم مادرم اب میچکد
از او میپرسم باز گردوخاک رفته به چشمت؟
میگوید نه
دلم گرفته!
میگویم مگر دل مثل گلو است که لقمه ی بزرگ گیر کند انجا!
لبخندی زد و هیچ نگفت...
و من باز ماندم و فکر دل...
دل من کجاست؟...

چقد خوب گفتی: "میگویم مگر دل مثل گلو است که لقمه ی بزرگ گیر کند انجا!"

مهدی 1389/11/02 ساعت 16:02

عکسی که گذاشتی و "دلهای پاک" کلی حال داد بهم دختر .
دمت گرم .

آذر 1389/11/02 ساعت 20:11 http://fancyfree.mihanblog.com

من نفهمیدم دقیقا دلهاس پاک چیه ؟! O_o

فروغ 1389/11/03 ساعت 23:44

دلم گرفتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت :-((((((((((((((((((((((( خدایا چرا چرا چرا نشد :-( دلم واسه همشون تنگ شده

خوب بود
یاد خودم افتادم
شاید حرفهای تو بهانه ای بود تا از خودم سوال کنم
این همه وقت من کجا بودم؟....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد