دِ آخه لامذهب، تو چی از من میدونـــــــــــــــی؟

عکس: شادی قدیریان

خواستگار آخریه ام توی مراسم ختم بابابزرگم آمارش درآمد که رفته یک دختر 5 سال از خودش بزرگتر از توی لُپ لُپ درآورده بشود خانم خانه اش مثلن؛ پسره ی بیمار. آدم اینقد نفهم؟ برگشته بود پیغام پسغام فرستاده بود در خانه که "ندید خاطرخواه صبیه ی حاجی شده ایم. چاق و لاغری و نفهمی و فهمیدگی و بیسواد و تحصیل کرده گی و کج خلقی یا سربراهی اش به حساب حاجی. رخت و لباس بیرونش هم حالا چادر چاقچور نبود، نبود. یک روپوشی تنش کند که چشم نامحرم بیفتد بهش هول برندارد؛ برازنده ی دختر حاجی و خانم خانه ی فلانی. درس و دانشگاهش تمام شد، بنشیند توی خانه اش خانمی کند. ماه به ماه چس مثقال پول توجیبی میگذاریم کف دستش بسش است. تفریحی هم خواست سر کار برود، عیب ندارد. مشروط به اینکه همکار نامحرم نداشته باشد."

درآمدم که "برو بزرگ شو یاد بگیر چقدر باید به شعور یک دختربچه ی 14 ساله احترام گذاشت، بعد بیا خواستگاری یک آدم 24 ساله. تو اصلا توی عمرت من را دیده ای؟ چی از من میدانی؟ میدانی غمگین که میشوم به جای سنبل الطیب باید لواشک بهم بست؟ میدانی چی خوشحالم میکند چی عصبانی ام؟ میدانی دلم بگیرد پاتوقم پل هوایی پارک صفاست؟ به قول آیه: شازده تو از من چه میدانی؟ از من چه میفهمی؟ میدانی من اهل خنده های بی هوام؟ اینکه سرم را هوا بکنم و قاه قاه بخندم؟ میدانی گاهی سوار خر شیطان که بشوم، باید قلقم را بلد باشی تا پیاده ام کنی؟"

پیغام پسغام فرستاد دوباره که "استخاره گرفتیم خوب آمده! در کتاب باز کرده ایم گفته ند توی پیشونی ات است این دختره (یعنی من!). یعنی بیا با ما راه بیا"

درآمدم توی روی مادرش که "آدمها تخم مرغ شانسی نیستند حاج خانم. سر کتاب باز کردن و لُپ لُپ زیاد توفیری باهم ندارند. زنی که آدم اینقد چشم و گوش بسته و با شیر یا خط انداختن و ده بیست سی چهل بگیرد، زن نیست. مشتی دل و روده چسبیده به آلت تناسلی ست که گاهی رخت و لباس هم می شوید و غذا می پزد و اینها همه اش یعنی خانمی. من بلد نیستم این مدل خانمی را. نمیخواهم بلدش باشم. چه این دخترهای ادا اصولی درس خوانده ی اجتماعی سر کار رفته که توی دوران دانشجویی و مجردی شان، هر ده روز یک بار بوی تن مرد جدیدی را می دهند، چه آن خانمی که شما میخواهید از من بسازید برای شازده ی تان، جفتش یکی است و من نمیخواهم بلد باشم اصلن این دو مدل زن بودن را. از شوربختی ام نیست که 24 سالم است و هنوز نان خور آقاجانم ام. آدمی که نه اینوری میخواهد باشد نه آنوری، تنهاست. و همه ی درد من زندگی توی دنیایی است که آدم هایش را اینقدر تنها بار میآورد و ولشان میکند به امان خدا"

....................................

توی مراسم ختم بابابزرگ آمارش درآمد که شازده بالاخره پرید. و من اصلا مشتاق نیستم ببینم زنش چقدر از من قشنگ تر است یا لاغرتر است یا هر چیز دیگری تر؟

و من هنوز مانده ام این زنهایی که ده روز یک بار بوی تن شان فرق میکند، یا اینها که از توی تخم مرغ شانسی درمیآیند خوشبخت ترند یا من که همیشه و تا الان تنها بوده ام و هیچ وقت نخواسته ام این شکلی باشم و الان نشسته ام دارم زیرآب خواستگار آخریه ام را می زنم؟

نظرات 15 + ارسال نظر
آنیموس 1389/09/26 ساعت 14:08

نوکرم
چه ادبیات چاله میدونی با هالی

جلال 1389/09/26 ساعت 20:46 http://tofangepedar.blogfa.com

مواظب باش نترشی

ممنون از نگرانیت

امیرعلی 1389/09/26 ساعت 23:17 http://eskele.blogfa.com

فوق العاده بود ، بی تعارف :)

والا مام با کسی شوخی نداریم
تعارف هم!

سارا 1389/09/27 ساعت 10:48

والا این چه زندگیه همون بهتر که ادم تنها بمونه!تا ......

kiyOOsk 1389/09/27 ساعت 13:01 http://kiyoosk.blogsky.com

سلام صدی جان !
چطوری رفیق ؟
دلم واسه تو و همه بچه ها تنگ شده !!
دوست دارم بازم وبلاگ نویسی کنم !
یادش بخیر !!!

الی 1389/09/27 ساعت 22:44 http://khanumelhami.blogfa.com/

بابا فدای سرت خواستگار نیستن که میان ۴تا چرت میگن گند میزنن به اعصاب آدم
خ

me ! 1389/09/29 ساعت 00:25

inghad jesarat nadari vaghty man vasat ye comment mizaram bezari baghiye ham bebinan !!! ... eb nadare ! to ham yeki mese baghiye !

معذرت میخوام
کامنت قبلیت به همراه چند تا کامنت دیگه ناخواسته پاک شد
هیچ نشونی ای هم ازت نبود که بهت بگم
بعله
منم مث بقیه م!

من 1389/09/29 ساعت 16:12

درد همه ی آدمهایی که تنهایی رو خواسته یا ناخواسته انتخاب میکنن متاسفانه شبیه به هم هست. فقط پوسته ی روش فرق میکنه! دختر جان تو وقتی با جماعت اکثریت آدمها نمیخونی بهترین کار همینه که الان داری انجام میدی.

[ بدون نام ] 1389/09/30 ساعت 16:07

LoL !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

علیرضا راد 1389/09/30 ساعت 18:31

عجب!!!!!!

سلام
میخواستیم بهت خبر بدیم شادی قدیریان الان دو هفته است از خانه خارج نشده. وقتی علت را جویا شدیم دستگیرمان شد در اثر ناراحتی از املای اشتباه نام خانوادگیش در وبلاگ دیوونه خونه من دچار بحران روحی شده است. ما هم هر چقدر تلاش کردیم به ایشان بقبولانیم اشنباه تایپی پیش میاد ولی ایشان به هیچ وجه زیر بار نمی رود. پس نتیجه گرفتیم از شما کمک بخواهیم. خواهشمندیم به این بنده خدا و به انجمن ما در این زمینه یاری برسانید.

من اینو درست کرده بودم به خدا
به جون همه تون
شاهد هم دارم
تو یادداشت فیسبوکم نوشتم قدیریان
به جون خود شادی

شرمین 1389/11/07 ساعت 00:31

این یکی رو تو فیسبوک خونده بودم...خیلی قلم روونی داری
اما باید بی نهایت بنویسی چون ما زنها مرض حاشیه رفتن داریم
کمش به قول چخوف مثل گلدوزیه ُ اما زیادش خواننده رو گیج می کنه...تو هم باید رو این قسمت خوب کار کنی که از فرط حرف زدن بیراهه نری...منم زیاد این رو تمرین می کنم که نگم راستی کجا بودم؟

وای
آره
چقد من دچارش میشم
دچارِ این "راستی کجا بودم؟"
--------------------------------------
چه کامنت مهربانانه ای
چه شرمینانه
چه خوشحالانه

شیدا 1389/11/16 ساعت 13:05 http://sheyda70.blogfa.com

سلام عالی بود

Me 1389/12/26 ساعت 17:12

Baba ye khastegar oomade inkara dge nadare . Vase ye mozooe ghashangtar benevis . Baba ye khastegar boode . Albate bloge " berehnegi " daghighan hamin text ro neveshte va sad albate ba ghalami besiar ziba tar . Pas az khodet benevis . Az zehne khodet . A
In ke migan "tahte tasir"o in harfa ham asan vojud nadare . In taghalobe mahze

خدا رو شکر کور نبودی اینو دیدی:
به قول آیه: "شازده تو از من چه میدانی؟ از من چه میفهمی؟ میدانی من اهل خنده های بی هوام؟ اینکه سرم را هوا بکنم و قاه قاه بخندم؟ میدانی گاهی سوار خر شیطان که بشوم، باید قلقم را بلد باشی تا پیاده ام کنی؟"
. . .
خاطرات شخصی من تو بلاگ کاملا شخصیم تحت هیچ شرایطی مناسب سلایق جنابعالی تغییر نخواهد کرد.
نثر من همینیه که میبینی. حالم شبیه حال آیه بود، شعورم کشید اسمشم آوردم تو متن با لینک.
مجبورتم نکردم وبلاگمو بخونی
من اخلاقم گهه

Me 1389/12/27 ساعت 12:45

Che bi adab , ey kash 4 ta doone nevisande dorost hesabi ham dashtim ( gheyre az oonaee ke mishnasimeshoon va vaqean mahsharan ) , ina enteqade chon daram tooye hamin jame'e zendegi mikonam. Ok age enteghad nemikhay , edame bede vali la'aghal ba ye kam adabe bishtar injoori shakhsiate nevisandehaye azize ma ro zire soal nemibari

اگه منظورت از نویسنده ی عزیزت آیه ست.. که نویسنده ی عزیز منم هست و اونقد واسم مهم هست که اگه یه تلنگری هم از نوشته هاش بهم بخوره حتما حتما اسم و لینکشو تو بلاگم قید کنم.
واسه من خواستگار سنتی اومده و تو مراسم ختم بابابزرگم آمارش دراومده چه ارتباطی به تجربیات شخصی آیه یا کس دیگه ای داره؟
من گاهی وقتا دلم میکشه این شکلی بنویسم. چه ارتباطی به دیگران داره؟
اینقد دست و پای آدم رو نبندین. اجازه بدین بعضی وقتا آدم خودش باشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد