تنهایی که شاخ و دم ندارد..

من حریف روزگاری نمی شوم که لیلی گلستان اش با آن همه گندگی لابلای گریه هایش اعتراف کند که "اشک من در سوگ تمام این سالهایی است که هیچ مردی نبود به شانه هایش تکیه کنم."

نظرات 9 + ارسال نظر

زیبائی تو حرف ندارد
باید سکوت کرد
..................
...........
...
چند خط سکوت به احترام این همه دیونه بازی
به قول مادرم دیوانه گر دیوانه بیند خوشش آید.
خوشمان امد بیشتر بهت سر میزنم

ok
got u

علیرضا راد 1389/03/27 ساعت 19:46

تقدیر با طعم قهوه ترک
تلخ و سیاه
سرنوشت ته فنجان نقش بسته
خطوطی سیاه و مبهم
پرپیچ و تاب و مغشوش
مثل اشباحی سرگردان که روحی سرد را
در کالبد جنگل دهشتناک زندگی
به سان خوره در انزوای تن می خورند
تلاش برای هیچ از برای هیچ
درنوردیدن موانع
برای رسدن به قله خود ساخته خوشبختی

لی 1389/03/27 ساعت 21:01 http://leee.us

مکن ، مساز
به نظرم این یک امتحانه ...
احتمال زیاد نتیجه ی خوبی برات داره ...

۳۶۰ 1389/03/28 ساعت 04:00

آخیییییییییی!!!
بیچاره لیلی
اگر نبودش میلی
ایراد ندارد خیلی
برود بخرد یک تریلی
زیر بگیرد هر نامرد بی میلی

مهدی 1389/03/28 ساعت 10:07

چه خوش خیال بوده لیلی دنبال یه موجود نیست در جهان میگرده !
مرد؟
من که مرد ندیدم!
اما نامرد تا دلت بخواد...
آدم تو تنهاییاش بمونه و بمیره بهتر از اینه که سرشو بذاره رو شونه های یه نامرد!
- البته نامردی به مرد و زن بودن نیست .نمیدونم چرا همش میگن نامرد .چرا نمیگن نازن!!!

محمود 1389/03/28 ساعت 17:14

لیلی گلستان و مقایسه اش با خودت؟
تو عجب ...............

خره
من مقایسه نکردم
گفتم لیلی گلستان با آنهمه گندگی اش
نگفتم من و لیلی گلستان با آنهمه گندگی مان!
سواد داری الحمدالله؟

من هم فیلتر شدم!!
ولی با همین نام در فیلترینگ به کارم ادامه میدم

هر سری یه شونه می خواد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد