+۱۸

آغا من یه چیزی اینجام گیر کرده (دقیقا اینجام!) خفه میشم اگه نگم! تو رو خدا نخونین این پست رو تا ته. فقط می نویسم که اینجا ثبت بشه یاد خل چل بازی امروزمون بیفتم نیشم واز شه، در حالیکه تو سرویس دانشگاه نصف مغزم خوابه و چشام رو هم افتاده از بی خوابی دیشب، واسه نازی دارم تعریف میکنم اینو، جیغ می کشیم میخندیم یهو، شیما از پشت موهامو میکشه که "شخصیت داشته باشین شما دوتا"

با گلچینی از شرترین دخترای کلاس نشسته بودیم بعد امتحان به ریدمانی که تحویل استاد دادیم تحت عنوان میان ترم، میخندیدیم. شاهکارش انسی بود که در جواب فلسفی ترین و پیچیده ترین سوال امتحان که الان تمام دنیا رو به خودش مشغول کرده، یه کلمه نوشته بود "بله!"

هی من هر دفعه شیما تو اکیپمون هست و میخوام بحث رو عوض کنم، ازش می پرسم دماغتو با چی سوراخ کردی؟ درد نداشت؟ این پتری ها که میذارین شماها، باید سمت راست دماغتون باشه یا سمت چپش.

شیمام با صدای بلند و غرا واسه همه ی آدمای تو راهروی دانشکده، و احیانا کسایی که تو حیاط دانشگاه دارن چرخ می زنن توضیح میده که "اصولا هر چیزی اولش یه کم درد و سوزش داره! که به نتیجه ی کار می ارزه. بعد کم کم برات عادی میشه. مث درد چیز می مونه اولش. انسی دستاشو زده زیر چونه ش "نیش مورچه؟" شیما متفکرانه میگه نه. نادیا چشاشو ریز میکنه "نیش عقرب؟" شیما باز متفکرانه میگه نه. یکی می پرونه "نیش مار؟" باز شیما میگه نه. و بعد کلی توضیح میده که این درد و سوزش اصلا قابل توضیح نیست لامذهب! میگم شیما بسته نمیشه سوراخش؟ میگه نه بابا باید همیشه یه چیزی توش باشه ولی! پتریشو درمیاره از تو دماغش به حضار نشون میده که "ببینین مثلا این ضخامتش با سوراخه می خونه اما اگه یه کم ضخیم تر باشه خوب مسلما دردشم بیشتره!"

هرچقدر بحث ما واقعا هیچ ربطی به اون چیزی که تو ذهن بقیه ی آدمای تو راهرو بود نداشت. اما ثابت کردنش خیلی سخت بود! و واقعا نمی دونستیم جواب نگاههای بد آقایونی رو که ناخواسته شنونده ی این بحث بودن چی بدیم؟ اصن به کسی چه چار تا دختر چی میگن واسه خودشون؟ تو باید گوش بدی؟!

باز من هی میام بحث عوض کنم هی اوضاع به فاک میره. میگم بی خیال سوراخ و اینا! انسی انگشترت خوشگله ببینمش؟

دقیقا انگشت وسطشو که معمولا کاربرد دیگه ای داره به جای انگشتر دست کردن، میاره بالا میگه ایناهاش!

این پلان آخر بود دیگه. پا شدم اومدم خونه دو ساعت بعدش یادم رفت با کی، به چی، به کی خندیدیم. داشتم پای تلفن واسه اون آقاهه ی پست قبلی تعریف می کردم که چقد آدما خرن.

نظرات 8 + ارسال نظر
میلاد 1389/01/31 ساعت 22:38

تا اخرش خوندم..!

بی ادب

آنیموس 1389/02/01 ساعت 04:32

اینکه می گن هرگردی گردو نیست واسه این موقع هاست دیگه
این قضییه رو خوب می شه به انواع درد ها یا مثلا به انواع سوراخ ها هم تعمیم داد.
حالا این سو تفاهم و آبروی رفته که به جوب برنمی گرده 1 بحث دیگست.

مهدی 1389/02/01 ساعت 15:55

وقتی به آدم میگن یه کاریو نکن یه جای آدم هی مور مورش میشه بره اون کارو بکنه !
منم رفتم خوندم.
خل و چل بازیاتم با دوستات قشنگه.چرا میگی نخونین؟

آبروریزی بود آخه

[ بدون نام ] 1389/02/02 ساعت 09:02

حیف که دوران دانشجویی زود تموم میشه وفقط خاطراتش میمونه.چه خوب که نوشتیش.
یه توصیه:اگه همکلاساتون از شهرای دیگه ان نشونی و شماره وشهر همه شون رو یه جایی ثبت کن.

من اتفاقا دانشگاه هیچیش واسم خوشایند نبوده
ثبت است بر جریده ی ذهنم، آمار همه ی شان!

[ بدون نام ] 1389/02/04 ساعت 01:58

الان که دانشجویی اینو میگی.بذار درست تموم بشه;بذار یه جایی مشغول کار بشی...اونوقت تفاوت دانشگاه رو با بقیه دنیا حس میکنی..

[ بدون نام ] 1389/02/04 ساعت 02:11

حالا اون آغا همون آغاست یا آقا؟

؟ 1389/02/09 ساعت 15:50

برات متاسفم که اینقد بی جنبه ای.

حرف زدن راجع به سوراخ دماغ شیما به بی جنبگی ربط نداره ها!

چقدر زنده ای! حسودیم شد به روان بودن و پاکی و صداقتت! خوب می نویسی و با شهامت، شاد باش.دوست داشتی سری هم به ما بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد