مکبث زار

سری توی سرها درآوردن توی گنده ترین اتفاق فرهنگی کشور که خوف ترینش آتیلا پسیانی باشد، و معمولی ترینش مثلا شام آخر اخوی گرام، احمد سلیمانی.. با آنهمه امکانات و تجهیزات و دکور و نور و جلوه های ویژه... انگیزه، تلاش، استعداد و هوش بالا می خواهد. که هم پشتکوهی دارد هم اعضای گروهش.
جهان سومی که ما باشیم و بندرعباسی که آنجای گربه ی چاق و بی خاصیت نقشه ی ایران باشد، یعنی جهان سوم به توان دو
از نو خواندن یک قصه ی کهنه، قصه گوی قَدَر می خواهد نه مُهر پایتخت نشینی روی پیشانی
برایم قصه بگو شعر بخوان، به زبان و آهنگ دیارم

ابراهیم پشتکوهی عزیز
بلیط های شماره دارت پیشکش پایتخت نشین ها
همان راهروی تالار مولوی بسمان است
تئاتر ندیده ایم. ببخشید به بزرگی روحتان.
خیلی جاها دلمان سوت بلبلی خواست، از اینها که یعنی آی ملت من دارم کیف میکنم. کاش سوت بلبلی بلد بودم. آن موقع ها که همکلاسی هایم تمرین سوت بلبلی می کردند توی دبیرستان، من سرم توی درس و مشقم بود.
الان که باید سرم توی درس و مشقم باشد، دلم سوت بلبلی می خواهد. توی راهروی سالن مولوی
پیش پای پایتخت نشین های بلیط های شماره دار، پزش را بدهم که این آقا، آرزوی برآورده شده ی ماست.

پشتکوهی
بی سیمرغ هم عزیزی


پ.ن1: عکس از حسن بردال

پ.ن2: نمایش "تنها سگ اولی می داند چرا پارس می کند" در بخش بین الملل بیست و هشتمین جشنواره ی بین المللی فجر

نظرات 10 + ارسال نظر
بهشب 1388/10/29 ساعت 16:05 http://behshab.blogsky.com/

دم منصفی هم گرم

سلام دوست جونی!
خوبی؟!~~~
داغ؟ اتفاقا انقدر یخ و بی تفاوت بودم همه پررو شدن دیگه!!!
cOol

kiyOOsk 1388/10/29 ساعت 23:42 http://kiyoosk.blogsky.com

سلام .
باعث افتخاره که ابرام رو داریم .
یعنی چی بی سیمرغ عزیزی ؟
یعنی قراره بی سیمرغ بیاد .
غیرممکنه . با سیمرغ میان یک سیمرغ بزرگ .
به امید خالق هنر .

موسا 1388/10/30 ساعت 00:31 http://zehneziba.blogsky.com/

بودم ... و ذوق میکردم... از جنسه تو

سیمرغ بیهمان پشتکوهی که سیمرغ نیست.
قصه می خوردن آن مرد در شازده کوچولوست.
.
.
.
جواب مفصلتر کامنتت:
منظورم این بود که تلوزیون خیلی بیشتر از اونی که فکرشو بکنیم تونسته هیپنوتیسم کنه.
و این ماییم که باید چشم و گوش‌هایی رو که بجز تلوزیون هیچ منبعی برای دیدن و شنیدن ندارن رو باز کنیم.
سهم من یه مدرسه‌ست و همین برگه‌ی امتحان!
اما چند تا مدرسه و برگه‌ی امتحان تو کشور هست که من و تو اصلا نمی‌بینیمشون؟

از هم دلی شما دل گرم شدم شدید
و فکر کن سوت بلبلی هایت توی ذهن ما پیچیده .




ضمنا توی جشنواره تئاتر فجر به هیچ کس سیمرغ نمیدن

چی میدن؟
چل مرغ؟
یا سی خروس؟

مرتضا نیک 1388/10/30 ساعت 12:49

سلام / تمام شد

هانیه 1388/10/30 ساعت 21:16 http://hanieh1989.blogfa.com

سووووووت!!!!!!
همه با هم یه دست یه هوووررررااااا

مرد باید که در کشاکش دهر
سنگ زیرین آسیا باشد

درود بر ابرام
و فرزندان مهربانش

بیا پیش خودم بلبلی یادت می دم. اصلا قمریهی قناریهی جغدی هر چی تو بخوای هرچی تو اراده کنی.

بگو به خدا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد