من، یدالله، شانزه لیزه

 

  اسباب کشیدیم به تاریخ یک روز مانده به عیدفطر. خاطره هایم را جا گذاشتم و سبکبار آمدم. به ستاره های آسمان نزدیک تر شدیم. فعلا که سرم شلوغ است. سر فرصت می چینمشان.

 


 

 

 بالش من یک بچه بالش دارد که وقتهایی که خیلی دلم بغل بخواهد، مورد بغل قرار می گیرد. (بچه بالش نامبرده در بغل یدالله قرار دارد.)

 


 

 

 یک کاناپه ی آبی اینجا هست که گاهی با آبی پرده دعوایش می شود. یک وقتهایی این می برد، یک وقتهایی آن.

  

 اینجا وقتی اذان می گویند پشت بام مسجد، اسپیکر من دارد Dance with me برایم می خواند. مطمئنم خدا آنقدر بخشنده هست که به دل نگیرد. این می گوید:  When we dance you have a way with me ... آن از قیامت و بلوا و آشوب می گوید. اگر خدا رگ خواب ما آدمها دستش بود، اولین نفری که عاشقش میشد خود من بودم.


 

 

 من شبها تا خود جزیره ی هرمز و قشم را توی قاب بزرگ پنجره ام دارم. به چشمهای ضعیفم حسودی کنید. فقط با چشمهای اینقدر ضعیف می شود سوسوی تیز چراغها و ماشینها و ستاره ها را  اینقدر قشنگ پخش کرد توی چشم (آخرش هم هیچ دوربینی نتوانست اینقدر قشنگ که نور توی چشمم پخش میشود، ثبتش کند). هوا که تاریک شد و چراغ ها تک و توک پخش شدند توی چشمهای ضعیف عینک نزده ام، خیابان دراز شلمچه شانزه لیزه ی من می شود.

 

پ.ن: آدمها می گویند من زیادی شلوغش میکنم. اما این چیزهای اینقدر معمولی اینقدر قشنگ اند که نمی شود شلوغش نکرد.

نظرات 17 + ارسال نظر
محمد 1388/07/16 ساعت 15:06 http://novin24.com

سلام
جالب بود.

ماه لی لی 1388/07/16 ساعت 15:27

چه کیفی دارد این بینهایت آبی پرده و پنجره..این قهوه ای که از چشمان خرسی مینوشی و آن دلارام الله که درdance with me می یابی..

ادبیات و نمایش کهن

نلسون 1388/07/17 ساعت 14:53

طلوع یکباره خورشد ...
خوشحالم ازاین اسباب کشی

دانیال 1388/07/17 ساعت 19:14

پس یعنی از جای جدید راضی هستین.خوبه.

لی 1388/07/17 ساعت 19:58 http://www.leee.blogsky.com/

سلام
خیابان شلمچه؟
جالبه

میلاد 1388/07/17 ساعت 22:29

تا دیدی دارم میام رفتی خونتونو عوض کردین....

شو که شدم

آنیموس 1388/07/18 ساعت 01:52

هالا راستی راستی بالش کوچولو رو بغل می گیری یا اون یدالله خان رو؟

الله
ید الله
پنجره
چشمهای روشن
پیوند آبی پرده و آسمان
حتی شلوغش که می کنی
در من صدای دختر آفتاب
انعکاس درد نیست
من تو را گهگاهی از لابه لای ریالران نفس می کشم
خواهر تر که می شوی
اقلیما از نفس می افتد ...

رونمایی
پوستر شب سینماگران

سلام....
چقد باحال بود....

یداله الان کجاست....
با این یداله بیشتر حال کردم تا ...رستم...

احسن برتو موفق بشی
وبلاگ چوک نابن منتظر حضور سبزت هستن

الی 1388/07/21 ساعت 12:34

سلااااااااااااااااااااااام.من عاشق همین چیزای معمولیم اتفاقا.دلم تنگ شده برای همه شون.تون.

خیام 1388/07/23 ساعت 02:50

هیچی مث قدم زدن نیمه شبا تو این شهر بم نمیچسبه ...

زیبایی زندگیت را دوست دارم.
کودکی بسیار بزرگ/

سیما 1388/07/25 ساعت 14:05

یدالله؟
یدالله دیگه کجا بود؟
تدی من کجاش یدالله بود؟
من تدی مو میخواااام....

تو که نیستی اسمش یداللهه!
تدی هم شد اسم؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد