بهانه هایی که گریاندندم...

من اشکم دم مشکم نیست برخلاف حرفهایی که پشت سر دخترها درآورده اند. اما بعضی بهانه ها حسابی اشکم را درآورد.

 


13

 

سرگشتگی های یک دختر 13 ساله. سکانس های پایانی فیلم آنقدر مرا گریاند که خودم هم تعجب کرده بودم برای یک فیلم هالیوودی معمولی دارم اینقدر گریه میکنم! همه ش برای این بود که خیلی نزدیک به 13 و 14 سالگی خود من بود. انگار Evan Rachel wood من را بازی میکرد.

چقدر روانپریشی های دخترهای نوجوان همه جای دنیا شبیه هم است!

 

Rachel getting married

 

انگار یک نفر یک هندی کم بگیرد دستش برود لای یک خانواده ی معمولی آمریکایی که برخلاف تصورات اکثر ماها، بسیار پایبندند به اصول و ارزشها و رسم و رسوماتشان. بدون نورپردازی، بدون صدابرداری، بدون گریم، و بدون هیچی. یک جاهایی توی این فیلم درب و داغونی بیش از حد Anne Hathaway اشکم را درآورد.

 

من ترانه 15 سال دارم.

 

سکانس مدرسه، که ترانه پشت نیمکت کلاس اولین لگد بچه اش را حس میکند، و آن پلانی که یکهو همه ی صداها محو میشوند و موسیقی متن توی گوش ترانه می نوازد و ترانه ی 15 ساله با استرس و نگرانی و امید و عشق لبخند میزند.. بغض کردم و توی سکانس دادگاه بغضم ترکید.

حاضرم تمام زندگی ام را بدهم در ازای آن یک لبخند...

 

ارتفاع پست

 

من هنوز طاقت دیدن این فیلم را ندارم. و هنوز هر وقت لیلا حاتمی انگشت اشاره اش را بالا می آورد و با صدایی که از خشم و بغض میلرزد میگوید: "اون موقع که قاسم وقت خوشگذرونیش بود، کنار جاده آب می فروخت.." من یکهو، بی هوا، و بی مقدمه می زنم زیر گریه!

 

دوزن

 

سکانس دادگاه و تمام دیالوگ های نیکی کریمی...


بوتیک

سکانس پل هوایی. اتی، دختر سر به هوایی که خانواده درست و حسابی ندارد و در شهر پخش و پلاست، تا شوالیه‌ خیر خواهی به کمک او بیاید.

اتی روی پل هوایی: "منم میخوام شلوار جین بپوشم. مانتوی خوب داشته باشم. برم اسکی.."

اتی در آبمیوه فروشی: "چیه عروسی؟ هی کتک، فحش، بدبختی. می‌زنین پرده گوش آدم پاره می‌شه. بعد فحش می‌دین زنیکه کر! بعد هم آدمو طلاق می‌دین می‌رین یه زنی که گوشش بشنوه می‌گیرین"


 

 

توضیح عکس: هدیه ی کودکان اسرائیلی برای کودکان فلسطینی!

این عکس حسابی اشکم را درآورد. هرچقدر هم دور از این سیاست بی پدر و مادر باشی. گاهی وقتها نمی شود بی تفاوت بود.


 آهنگ شهرتاریک زدبازی آخرین آهنگی بود که احساساتم را قلقلک داد و اشکم را درآورد. گاهی وقتها یک ترانه ی رپ، می بردت به همان اصلی که دیر یا زود باید بازجویی اش...

دانلود آهنگ

توضیح آهنگ: ترانه ای برای غزه

 

این رمیکس سر اومد زمستون هم حسابی قلقلکم داد ولی نگریاندم!


 

کتاب بامداد خمار هنوز تنها کتابی است که 12 سال بعد از اولین بار خواندنش اشک من را درمی آورد. و فقط هم توی فصل عروسی محبوبه، دختر سرتق داستان که با عشق و عاشقی اش گند زد به زندگی خودش و همه.

 


آخرین اتفاقی که حسابی گریاندم، 17 دیماه 87. مرگ بهداد...

 

و خیلی فیلمها، خیلی کتابها، خیلی آهنگها، خیلی عکسها و خیلی اتفاقات دیگر...

نظرات 17 + ارسال نظر

دارم همچنان به 17 دی ماه فکر می کنم

چارلی 1388/05/18 ساعت 19:00 http://charlli.blogsky.com/

سلام
این پستی که گذاشتی خیلی با بقیه فرق می کنه
مثل یک انقلاب وبلاگی می مونه

انقلاب وبلاگی؟!!!

سلام
اب شور بر گونه ی تو سرازیر شده پس کو یارت ای کوچوکو

آدم یار نداشته باشه نباید گریه کنه؟!

جرون 1388/05/18 ساعت 20:18 http://www.joroon.blogfa.com


چی شده با این که با بقیه پست ات فرق میکنه ولی برای من که جالب بود.
""چقدر روانپریشی های دخترهای نوجوان همه جای دنیا شبیه هم است!""
موفق باشی

یه بار من حوصله کردم آپ طولانی کنم
هی بگین!

ماه لی لی 1388/05/18 ساعت 21:02


چقدر در همدیگر تکرار می شویم.........

...

دیدم
کار متفاوت تریه
اما توش اثری از روانپریشی نیست
می ترسم شخصیت اصلیت کم بیاره
و برگردی یه مثه بقیه شی

فقط می خوام زودتر خوب شی
دیگه هم از زخم و بخیه و تومر حرف نزن باشه ؟
جمعه دومین جلسه است
باید بیای
مواظب خودت باش آبجی

کدوم کار متفاوت تریه؟
شخصیت اصلیم کم نیاورده
بدم هم میاد از این پست شسته رفته
بقیه ش هم چشم

روح اله بلوچی 1388/05/19 ساعت 15:06

woooooooooww
...سلام..چقد جالب..کلی عکس و فیلم و ترانه . اهنگ خالی و اهنگ پر هست که احساسات ادمو قلقلک میده حالا بسته به هر نوع اخلاقیات و نگرشی که باشیم...
من هم گریه کردم

[ بدون نام ] 1388/05/19 ساعت 16:02

چارلی
این روزها شایعه ها زود به وقوع می پیوندن تا بعد
http://charlli.blogsky.com

شعر خوانی چهارشنبه 6 عصر خانه شهریاران جوان

باشه

از تو تنها شدم با صدای ۲ پدیده موسیقی استان>>http://morook.blogsky.com/1388/05/19/post-18/

فراخوان هشتمین کنگره سراسری شعر و داستان جوان ایران

نلسون 1388/05/20 ساعت 13:01 http://nelson.blogsky.com

خوش به حالت هنوز میتونی گریه کنی
با بهونه بی بهونه

[ بدون نام ] 1388/05/20 ساعت 15:05

چارلی
اجرای نمایش پس از وقفه ایی شش ساله
http://charlli.blogsky.com/

اگر یاری داشتی باهات گریه میکرد
پس گریه کن بی یار
منم توی بامداد خمار اشک در چشمام جمع شد

لی 1388/05/20 ساعت 22:08 http://www.leee.blogsky.com/

سلام
فیلم ارتفاع پست جایی که قاسم به زنش میگه :
اگه رفتیم پایین کاری به تو ندارن . اگه پرسیدن بگو زده بود به سرش. این آخریا همش داشت از یه جایی حرف می زد که ...
(یه چیزی تو همین مایه ها گفت که تنم رو لرزوند... )
بوتیک جایی که جهانگیر میره خونه شاپوری و شاپوری می گه :
اومده بود می گفت آقا شاپوری میشه یکم پول قرض بدی بهم ؟ رفتم خارج کار می کنم پولت رو می فرستم . آره جون خودش. دلار می فرسته.. دلار...
(اینم دقیق یادم نیست ولی خیلی تو این صحنه ضد حال خوردم...)
ترانه 15 ساله هیچ حسی نداشتم . فقط چند تا صحنه درخشان داشت.
1. جایی که ترانه یک شب به خونه میاد و عروسکش رو روی تخت تو بغل می گیره (دلش برای بچگی هاش تنگ شده بود . بدون نشون دادن چیزی ما می فهمیم که با نامزدش رابطه جنسی بر قرار کرده/ یه همچین صحنه ای در فیلم dreamers از کار گردان ایتالیایی به نام برتولوچی هست که دختره میاد رو تختش و با دیدن عروسکاش و تمام چیزهایی که دوران کودکی و نوجوانیش جمع کرده گریه اش می گیره....)
2. بافتنی مادر بزرگ که با دستای لرزونش اونو بافت و موقع مرگ هم بافتنیش تموم شد.

این آخری ها هم فیلمی که تنم رو لرزوند فیلم The fall از یک کارگردان تازه کار به نام Tarsem بود که در سکانس پایانی فیلم مردی که یک قصه رو شروع کرده بر خلاف میلش داره قصه رو ادامه می ده و این قصه بنا به نظرش پایان خوبی نداره. داره با گریه برای یک دختر بچه قصه اش رو تعرف می کنه. دختر بچه با التماس می خواد که قصه پایان خوبی داشته باشه و مرد می گه : قصه من پایان خوبی نداره
دختر بچه : این قصه من هم هست...
و مرد تمام شخصیت ها را در آن لحضات پایانی قصه می کشد . اما یک شخصیت زنده می ماند...

متین 1388/05/30 ساعت 20:16

تو یه فرشتهای با قلمی به بزرگی هزار آدم نوشته هات رو دوست دارم با اجازه تو از اونها در face book ام استفاده می کنم و میخوام بگم عاشقانه بی بهانه اسیر قلمت شدم خوش باشی و پایدار....

این جالبترین متن تقدیر و تشکری بود که تو عمرم دریافت کردم!

تراموا 1389/05/30 ساعت 16:22

و بوتیک رو 6 بار تا حالا دیده‌م

:(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد