روزگار دیگری...

زمانی
 با تکه ای نان سیر می شدم
و با لبخندی
 به خانه می رفتم
اتوبوس های انبوه از مسافر را
دوست داشتم
 انتظار نداشتم
 کسی به من در آفتاب
 صندلی تعارف کند
در انتظار گل سرخی بودم


"احمدرضا احمدی"