شب...غم...اشک...ستاره...من...ابرها...اسمون...بارون...می گم:خودش می دونه لحظه می میرد...ومن اخر سر می پوسم دل من...امشب...دلم خونه...اخه عزیزم در خواب ناز امشب...اخه عزیزم مهمونه امشب...خدا کنه امشب خوابم نبره... تو سکوتم که به عرفان می رسم غزل خواجه ی شیراز رو ببین... زندگی.... ارزوی مبهم... یه طلوع یه غروب یه دم اسمون..ابی اسمون رو می گم...اخ اخ اخ شوق پرواز...فصل اغاز... محسن در جاده ی تنهایی...
اگر یه روز خسته شدی از همه کس رسته شدی اگر یه روز داد می زدی خدا رو فریاد می زدی اگر جمعه ای ظهر همه بهت زدن غر اگر دلت پا نمیداد به صحبتات گوش نمیداد اگر پاهات بسته شدن تیکه های قلبت از هم جسته شدن اگر دوستای ماهت نگرفتن دیگه سراغت اگر کسای دلسوز دیگه نشدن لحظه ای دمسوز اگر نقاب های خوشبخت کم آوردن تو لحظه های خیلی سخت اگر یه روز خلاصه زندگی واست شده بود قد ِ یه کاسه... سری پیش ِ ما بزن حرفاتو واسه ما بزن قول میدم حرفی نزنم به دوستاتم هیچی نگم قول میدم چاره باشم واست یه صندوقچه باشم... دردهات رو در من بذار در عوضش خوشی ها رو بردار
سلام دوست من وبلاگ قشنگی داری
غروب جمعه که میشه بغض میشی توی گلوم
برات لالایی می خونم می بینمت باز روبروم
ماهی سیاه کوچولو شما رو به خونش دعوته کرده
منتظرتونه موفق باشید
سلام
قضیه پنجره و پسر همسایه با مزه بود....
سلام
واقعی بود!
اه نا امید کننده صبح شنبه ای حالمونو گرفتی
شب...غم...اشک...ستاره...من...ابرها...اسمون...بارون...می گم:خودش می دونه
لحظه می میرد...ومن اخر سر می پوسم دل من...امشب...دلم خونه...اخه عزیزم در خواب ناز امشب...اخه عزیزم مهمونه امشب...خدا کنه امشب خوابم نبره...
تو سکوتم که به عرفان می رسم غزل خواجه ی شیراز رو ببین...
زندگی.... ارزوی مبهم... یه طلوع یه غروب یه دم
اسمون..ابی اسمون رو می گم...اخ اخ اخ شوق پرواز...فصل اغاز...
محسن در جاده ی تنهایی...
اگر یه روز خسته شدی
از همه کس رسته شدی
اگر یه روز داد می زدی
خدا رو فریاد می زدی
اگر جمعه ای ظهر
همه بهت زدن غر
اگر دلت پا نمیداد
به صحبتات گوش نمیداد
اگر پاهات بسته شدن
تیکه های قلبت از هم جسته شدن
اگر دوستای ماهت
نگرفتن دیگه سراغت
اگر کسای دلسوز
دیگه نشدن لحظه ای دمسوز
اگر نقاب های خوشبخت
کم آوردن تو لحظه های خیلی سخت
اگر یه روز خلاصه
زندگی واست شده بود قد ِ یه کاسه...
سری پیش ِ ما بزن
حرفاتو واسه ما بزن
قول میدم حرفی نزنم
به دوستاتم هیچی نگم
قول میدم چاره باشم
واست یه صندوقچه باشم...
دردهات رو در من بذار
در عوضش خوشی ها رو بردار
برای تو در یک لحظه پس از خوندن نوشته هات.
یا علی
قشنگ بود هر چند غمگین هم بود.
چه صادقانه!