-
خسرو
1389/06/19 20:25
دیشب خواب دیدم خسروشکیبائی زنده شده، داره درددل میکنه برام. (ما یک حیاط درندشت داریم، یه حوض بزرگ گوشه ش، دورش دار و درخت. خوراکِ درددل) نشستیم دم حوض هی گفت، گفت، گفت.. یهو وسطهاش زد زیر گریه. من داشتم ضعف میکردم برای صداش، غش می رفتم، می مردم. هیچکس هم نبود جمعم کنه. گفتم "الهی من قربون تو بشم، تو که مُردی راحت...
-
[ بدون عنوان ]
1389/06/18 00:15
چقد دلم گرفتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
-
هی اوباما، منم صدی. به جا آوردی؟
1389/06/15 16:38
دو تا از دوستام متولد 11 سپتامبر اند. زندگی خر تو خری داریم رفیق امروز یه پیغام واسه باراک اوباما فرستادم تو فیس بوک به این مضمون: بدین شرح: عنوان: بهم ثابت کن همه ی ما تو صلح ایم. سلام باراک، من صدی ام از ایران. دقت کن: ایران ، نه عراق . تو ... و احمدی نژاد رو میشناسی؟ من از همون جهنمی ام که اینا رهبر و رئیس جمهورشن....
-
استخونی پررنگم آرزوست
1389/06/12 15:06
اِلی هر سال خودشو با کادوهای تولدی که به خودش میده حسابی غافلگیر میکنه. امسال با یه پازل هزار تیکه کلی از شرمندگی خودش دراومد. خیلی فاجعه ست که یک ماه تمام شب و روز چشت درآد پای این پازله، بعد یه بچه ی تخس و بی تربیت (که دلت میخواد اینقد بزنیش تا خون بالا بیاره) بزنه زیرش همه شو بهم بریزه. درحالیکه 95 درصد پازله رو با...
-
بهشت با پوستِ شوکولات
1389/06/12 14:52
تو این بقالیه یه آب نبات هایی کشف کردم خودِ بهشت. داشتم واسه اِلی می گفتم که چقد اینا پوستاشون نوستالژیکه، آدم یاد قبلنا میفته. دقیقا خودِ پوست شوکولاتِ راست راستکی. یه جوری شاکی برگشت گفت "میشه سعی کنی یه چیزی رو بدون خاطره ازش بگذری؟" چو انداخته بودم که خیلی خداست مزه ی این آبنبات ها. و مارکشم به هیشکی...
-
ما زنده به آنیم، که آرام نگیریم . . . زنده باد وبلاگ!
1389/06/09 22:42
زنده باد همه ی بلاگرهای محبوبم: استامینوفن: گیج و ویج، مست و ملنگ، عجیب و غریب، عاشقش ام In memory of Soie's little feet آخرین شنبه سال هم که باشی باز هم شنبه ای خواب آلود و کم رنگ و "حالا کو تا آخر هفته" مثل تمام خواهر، برادرهایت لانگ شات: حال غریب نوستالژیک توی فکر و خیال و همه زندگیم اعوذ باللـه مِن هرچه...
-
ما خوش خوشانِ مان... نیست در حال حاضر
1389/06/08 00:07
زندگیم غیر از اون وختایی که بالاجبار به کارهای خسته کننده ای که ازشون متنفرم میگذره، بقیه ش خلاصه شده تو: "عکس بازی، آهنگ بازی، فیلم بازی" درس خوندم فیلم بازیه، خاطره بازیم آهنگ بازی، اعصاب خردیم عکس بازی سکانس های خوشحال زندگیم اسلوموشن لایت اند، با یک نورپردازی محشر، و یه آدم قدبلند لاغر خوشحال با یه لبخند...
-
[ بدون عنوان ]
1389/06/07 19:09
من خاتمی ام حالا سه روز یک بحران هم نه... ولی آمار و ارقام نزدیک اند بهم و نتایج، یکسان...
-
ما خانواده ی خوشمزه ای هستیم!
1389/06/04 15:09
داشتم برای این مجله هه یک یادداشت می نوشتم در ستایش غذا و خوراکی و آشپزی و اینها. نصفه شبی دلم ضعف رفت. بوی تره جعفری و پنیر پیتزا میداد یادداشته. هوس کردم ساعت 3 نصفه شب. ده دقیقه بعدش تو تاریکی آشپزخونه داشتم سبزی پلو می خوردم با ماهی و ترشی انبه. یک ربع بعدش افتاده بودم به جان شکلات صبحانه و کَستِر و اسنیکرز و دوغ...
-
حالم رو بهم میزنه این مفهوم انتزاعی رفاقت...
1389/06/03 04:38
پسره همچین مالی هم نبود. از این استایل های friend of friend و اینها. رو همین حساب باب معاشرت یهو باز شد. مثلا هوای همدیگر را داشتیم. آبجی و داداش همدیگه بودیم. و من هنوز یاد نگرفته بودم هیـــــــــــچ بنی بشری اینقدر کشکی برادر آدم نمیشه. چِل بودیم و همین خاصیت دور هم جمعمان کرده بود. بروبیایی برای خودمون داشتیم و...
-
Vampire diaries
1389/06/01 18:07
کشیدم. چاخان ها، درد داشت. تا صب داشتم هذیون میگفتم. به خودم، دور بریام. خواب پسرخاله ی مجری شبکه استانی رو میدیدم که داره دیوارهای اتاقمو بنفش میکنه و من با دهن پر از خون دارم جیغ و ویغ میکنم براش. پای پسردائیم شکسته بود و اومده بود خونه مون که عیادت زورکی بکنم ازش. خلاصه از این خوابهای چرت و پرت! قسمت فاجعه ی ماجرا،...
-
[ بدون عنوان ]
1389/05/31 10:22
دلداریم بدین امروز میخوام برم دندونمو بکشم
-
be kind to me
1389/05/28 17:51
تو منو دوس نداری اینو تو چشمات می خونم نمی خواد حاشا کنی دروغگو دشمن خداست! (فریدون فرخزاد) .......... چه حال خوبی دارند این آهنگهای مهربان کوچه بازاری
-
هرکی ریش داره باباس، هرکی سیبیل داره خیلی باباست
1389/05/25 15:28
_ بگو دوچرخه _ دوچرخه _ سیبیل بابات می چرخه _ بابای من سیبیل نداره! _ هر بابایی باید توی یک مقطع خاص زمانی سیبیل داشته باشد. باید! پ.ن: من امروز فهمیدم نصف دوستام باباهاشون سیبیل ندارن!
-
به ناز
1389/05/22 13:36
بهناز یک دورگه ی فیلیپینی ایرانی دوست داشتنی بود. ما دوم دبیرستان بودیم بهناز پیش دانشگاهی. یک جور خاصی توی دل آدم می رفت، برخلاف حسادت های رایج دختر دبیرستانی ها بهم، بهناز را همه دوست داشتند. آن موقع ها (سال 81) فعالیت های اجتماعی داشت درحد سازمان ملل! به قدری جذاب و بانمک بود دلت نمی آمد چشم ازش برداری. سه چار تا...
-
بادا مباد گشت و مبادا به باد رفت...
1389/05/20 14:10
"...آدم باید خیلی باهوش باشد که اینقدر با کلماتش طرف را درگیر کند که بعد از دو سال و اندی طرف صاف زل بزند توی چشمهایش و بگوید: "اه تو هم خوشگلی ها!" نه اینکه اینقدر لب و لوچه و چشم و چارش را به رخ طرف بکشد که..." این سه چار خط با همه ی نصفه نیمه گی اش اختتامیه ی یک پست طولانی بود که دو سه سال پیش...
-
So hot, So fucked iranian life style
1389/05/18 17:31
ما ترکیدیم. کپسول گاز قلابی بود ترکید. کپسول آتش نشانی قلابی تر بود ترکید. دومین کپسول آتش نشانی هم قلابی بود ترکید. پمپ اطفای حریق خسته بود حال اطفای حریق نداشت. صحنه را از دست ندادیم نشستیم آتش سوزی را تماشا کردیم. عین توی فیلمها! آقای آتش نشان آمده می گوید بروید شکایت کنید از این آقای کپسول گاز و کپسول آتش نشانی....
-
به آهِ کشیده بگو جان
1389/05/17 13:31
هوس قربان صدقه کرده بودم نصفه شبی کسی را صدا بزنم، جان بکِشد برایم
-
[ بدون عنوان ]
1389/05/17 10:57
ما خیلی همدردیم. ما خیلی همدیگر را دوست داریم. بابا سرما بخورد، انگار کل خانواده خورده اند.
-
اگر دیوارها می توانستند حرف بزنند...
1389/05/14 20:21
آقای حاتمی کیا قسم بخور ایده ی فیلم "دعوت" از خودت بوده نه سوژه ی دزدی فیلم If these walls could talk
-
Don't touch me, just fix me
1389/05/14 13:16
الان یعنی top ten beautiful و اینا ایشونن؟!
-
ای کی یوسان بچه ی کچلی که تنهایی حریف همه ی آدم بدهای دنیا بود.
1389/05/13 09:19
دیروز ای کی یوسان داشت. باورم نمیشه! عین ای کی یوسان ندیده ها کل شهر رو خبر کردم که آی ملت تلویزیون داره ای کی یوسان نشون میده. اشک شوق تو چشام جمع شده بود انگار مثلا نصف دنیا رو بهم داده باشن بعد گفتن اگه دختر خوبی باشی نصفه ی دیگه شم بهت میدیم! خیلی کیف داد. خیلـــــــــــــــــــــــــــــــی دارم خفه میشم از...
-
زی زی
1389/05/10 21:24
"امروزسیما یک کیک خو شمزه درست کرد الی هم بهم کتاب داد" . . . این پست وبلاگ یک دختر 11 ساله بود که اشتباهی اینجا پست شد. و بعدش هم قبل از اینکه من بفهمم سریع دیلیتش کرده بود! حالا نه اینکه اگر من میخواستم از کیکی که سیما درست کرده بود و کتابی که الی بهش داده بود بنویسم، خیلی چیز متفاوت تری میشد مثلا..!
-
[ بدون عنوان ]
1389/05/10 12:29
آقای همراه اول کله ی سحر sms داده که "بلوتوث دینی بفرستید جایزه بگیرید" این آدرس را هم فرستاده. هیچی ندارم بگویم. پ.ن: کسی بلوتوث دینی ندارد بدهد بفرستم بلکه جایزه گرفتم. با پولش برویم بی ناموسی بازی
-
[ بدون عنوان ]
1389/05/08 20:05
موذن زاده ی اردبیلی که اذان می گوید، هوس میکند نماز بخواند با ده تا ناخن لاک زده ی قرمزش من اما سالهاست نه موذن زاده نه خود خدا، ترغیبم نمیکند برای هیچ مدل دولا راست شدنی
-
دِ دِ تِ
1389/05/05 16:46
این رو گذاشته م بمونه اینجا محض ثبت در تاریخ و اینها که بعدنا یادم بیاد مثلا استارت این "دِ دِ تِ" کی خورد من "دِ" اول ماجرام
-
[ بدون عنوان ]
1389/04/28 23:31
این نیز بگذرد...
-
[ بدون عنوان ]
1389/04/20 19:43
این قرار عاشقانه را عدد بده شور و حال عارفانه را عدد بده رو جهان بی کرانه را سند بزن روی رود تشنگیت سد بزن
-
رام شو
1389/04/20 19:02
آدمهای همیشه معترض را دوست ندارم. عصبانی اند. به عالم و آدم بد و بیراه می گویند. اعصاب درستی ندارند. کم تحملند. یک انبار باروتند، که با آواز یک کبریت آتش می شوند یکسر! همین چیزهاست که من را هم اینقدر دوست نداشتنی می کند. باید یاد بگیرم مطیع تر شوم.
-
دَ دَ ر
1389/04/20 18:56
چِلم گرفته خوابیده بودم برای خودم لای چمن ها، توی موهام پر سوسک و مورچه بالاتنه ندارم